یادداشت dream.m

dream.m

dream.m

6 روز پیش

        شین:اینایی که ازشون حرف میزنی دیگه مُردن...مگه ما چه دینی به مُرده ها داریم؟

لنا:اونا ازم خواستن که فراموششون نکنم...
........
«مرگ در ونیز» رو در حالی خوندم که خودم رو  بیشتر از هر انسانی که تابحال روی زمین زندگی کرده بیمار و غمگین می دونستم و می دونم. پس در آستانه سالگرد فروپاشی همه زندگیم، به دنبال تسلایی احتمالی و بعید، به دنیای کتاب ها پناهنده شدم و درحالی که عنوان "مرگ" روی جلد هر کتابی، مثل سیاه‌چاله که نور رو می‌بلعه منو به طرف خودش می کشید، این اجازه رو به مرگ در ونیز دادم تا شانس خودشو در آروم کردن یا نابود کردنم امتحان کنه. اما نه این شد و نه اون! 
..........
حرف زدن درباره اولین عشق و تکرار ناپذیری اون شبیه یک شوخی مبتذله وقتی که توی زندگی مون، با هر سن و سالی، بارها و بارها عاشق و فارغ میشیم و هربار مشتاقانه درهای قلبمون رو به روی آدم جدید باز می کنیم تا دوباره تجربه ش کنیم. اما بنظر من، اون آدمی خوشبخته که عشق آخرش رو پیدا کنه و بعدش با اون حس توی قلبش بمیره.
این مقدمه شاید کلیشه ای یا بی‌ربط حتی به نظر برسه ولی اسپویل کل کتابه. بنابراين از همه اونایی که از اسپویل شدن متنفرن معذرت نمیخوام چون این کار مورد علاقه منه.

.....
      
1

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.