یادداشت نعیمه خانی
1403/9/3
3.8
16
من حین خواندن نمایشنامه: واییییی دیوونه شدم، بسه دیگه ... خیلی احمقانست این بحثا ... بسسسه!!! اسپویل👇🏻 تحلیل من از متن: احتمالا اتفاقات و مکالماتی که شاهدش بودیم اعصاب خورد کن و یکم عجیب بوده باشه. چرا اینجورین؟ چرا هی حرف های نامرتبط میزنن؟ چرا به نتیجه نمیرسن؟ چرا گل به خودی میزنن؟ و ..... خب ما شاهد افرادی بودیم که تلاش میکنن متمدن بنظر برسن و هیچ اثری از توحش نشون ندن (البته در ابتدا) بعدم وقتی کنترلشونو از دست میدن، تبدیل به چیزی میشن که کاملا ازش اجتناب میکردن ... تا اینجا که واضح بود ... (جای سخنان عالیجناب فروید هم خالی بماند، دیگه نپردازیم بهش) این نوع مکالمات (من میگم بظاهر بی در و پیکر ولی عمیقا مرتبط) تو جمع آدما خیلی اتفاق میوفته و نتیجه اش شده دنیایی که آدما به سختی همو میفهمن؛ با اینکه اکثرا یک چیز مشترک میخوایم. اما وقتی بحث اثبات خودم (که من درست میگم و تو اشتباه میکنی) و گوش ندادن مخاطب (گوش دادن به معنای واقعیش) و ترس از فاش شدن درونیات زشت من (وای نکنه بفهمه احساس حقارت دارم، پس میزنم لهش میکنم تا نفهمه چقدر حالم بده) و چیزای دیگه میاد وسط این بلبشو رخ میده. همینو تعمیم که بدیم میرسیم به دلایلی جنگ ها ، دعوا ها، طلاق ها و ... . درحالیکه همون نقطه اول تو ۱۰ دقیقه میشد قضیه رو جمع کرد. مثلا خانواده میشل بگه ما عصبانی هستیم و میخوایم که جبران کنید. خانواده ری هم بپذیره و جبران کنه. تامام ... به همین سادگی که خب اگر اون سه تا عامل بالا حضور پیدا کنه دیگه ساده نیست :) اون موقع است که میشه گفت "امروز بدترین روز زندگیمه" چند نمونه از متن👇🏻 تو داری برای یک شکل رابطهی متمدنانه مبارزه میکنی که بهش افتخار کنی! اولش میگفتن بیاید با صلح و احترام حلش کنیم ... بعدش میگن: فایده ای نداره که آدم محترم باشه. احترام یک چیز بیمعنیه که آدمو ضعیف و بی دفاع میکنه ... شما تمام مدت تلاش کردید به ما احساس گناه بدید و در عوض خودتونو آدمای با تقوایی نشون بدید. شما یک قاتل هستین!
(0/1000)
نعیمه خانی
1403/9/4
1