یادداشت شراره

شراره

1402/6/27

خم رودخانه
        تجربه جدیدی بود از آفریقا... 
دیدن دنیا و تجربه های جدید و رفتن به سمت ناشناخته ها رویای هر نوجوونیه و هرکس بنا به توان و اعتماد به نفس و جسارت و انتخابش به سمت این تجربیات میره و گاهی منجر به ترک روستا شهر و یا کشور میشه...
توی این داستان سلیم به شهری جهان سومی و جنگ زده و درحال توسعه میره و با آدمهایی آشنا میشه و معاشرت میکنه که هر کدوم داستان خودشونو دارن و شاید از دور خیلی خوب  و موفق به نظر برسن اما از نزدیک هرکدوم با مشکلاتی مواجه هستند...و فکر میکنم همه ما یک سلیم درونمون هست که گاهی فکر میکنه دیگران خیلی پیشرفت کردن و اون جا مونده ....همه ما گاهی دچار این توهمات میشیم اما وقتی به اون آدما نزدیکتر میشی میبینی اونقدرام اوضاعشون بر وفق مراد نیست...زندگی هیچ کس عالی و بی نقص نیست... 

جمله‌ای از کتاب: 

میدونستم دولتی که قوانین خودش را زیر پا بزاره من را هم خیلی راحت زیر پا میزاره، شریک کسب و کار امروزم میتونه زندان بان فردام باشه(کار با دولت و دولتی ها)


      
1

18

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.