یادداشت نرگس بداقی
22 ساعت پیش
کتابی مفهوم و معنا دار،که میشه درس زندگی ازش گرفت اما اخرش خیلی تلخ تموم میشه و من خودم هنوز نتونستم آخرش درک کنم. روایت یک مغازه ای هست که ابزار خودکشی میفروشه و مردم به خودکشی دعوت میکنه اما حق ندارن خودشون خودکشی کنن،یک خانواده عصبی و افسرده هستن که سه تا بچه دارن دو پسر یک دختر بچه آخری پسر شیطون و سرزنده هست که مخالف عقاید خانواده عمل میکنه(شاده و پرنشاط و بقیه رو هم از خودکشی منصرف میکنه) و کم کم خانوادش تغییر میده و اونا شاد میشن و ماهیت مغازه رو عوض میکنن و یک بخشش کافه میشه یک بخشش چیز دیگه و حال کل خانواده خوب میشه در این حال بچه اخر خودش از ساختمون پرت میکنه یعنی خودکشی میکنه و حین خودکشی به خانوادش میگه ماموریت من انجام شد الان دیگ کاری ندارم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.