یادداشت aram
1404/3/28
بعضی کتابا هستن که نه فقط ذهن، بلکه احساساتتو هم گروگان میگیرن… هیچوقت دروغ نگو دقیقاً از هموناست. فریدا مکفادن توی این رمان با یه داستان ظاهراً ساده شروع میکنه، اما هر چی جلوتر میری، میفهمی وارد یه دنیای پر از راز و دروغ و سوءظنه. با هر فصل، اعتماد کردن سختتر میشه. هر شخصیت، انگار یه سایهی تاریک پشتش قایم کرده. یه چیزی که نمیخواد تو بفهمی… و تو؟ مدام دنبال نقطه ضعف میگردی، مدام تحلیل میکنی، مدام شک میکنی… و درست وقتی فکر میکنی فهمیدی، ورق برمیگرده. ریتم داستان تنده، دیالوگها حسابشدهن، و اون تعلیق روانی… خفنتر از اونه که راحت بتونی کتابو ببندی. بدون اغراق، این یکی از اون کتابهاییه که تا آخرش مجبوری هی صفحه بزنی، هی بگی فقط یه فصل دیگه… و یهو میبینی ساعت ۳ نصفهشبه و تو هنوز چشماتو از صفحه برنداشتی. 📌 اگه دنبال یه داستان جنایی-روانشناختی پر از پیچوخم، شخصیتهای چندلایه، و یه فضای سنگین و رازآلودی هستی که حالت رو عوض کنه… این کتاب میتونه انتخاب بعدیت باشه. فقط یه هشدار کوچولو: وقتی واردش شدی، دیگه راه برگشت نداری. به کسی اعتماد نکن.فقط بخون
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.