یادداشت مصطفا جواهری

و کسی نمی‌داند در کدام زمین می‌میرد
        {مگر اینکه عشق، نجات‌مان بدهد.}
داخل جلد کتاب نوشته‌ام:
سیزدهمین کتاب آموزشی
آغاز: ۰۲/۶/۶ پایان: ۰۲/۶/۱۱
اگر این کتاب را بخواهیم به دید سفرنامه بخوانیم و نگاه کنیم حتماً امتیاز بالایی دریافت نخواهد کرد. یعنی در واقع یک سفرنامه ضعیف می‌تواند باشد. اما نکته این است که قرار نیست سفرنامه باشد. مجموعه‌واگویی‌هایی شخصی است که سفر، چاشنی آن شده و چه چاشنی درست و خوش‌طعم و محشری است.
کتاب از دو جهت برایم ارزشمند بود: یکی مقارن شدن با دور بودن از خانه و نوعی مسافرت اجباری که امروز در روز چهل‌ودومش هستم؛ و دومی هم اینکه به منِ مدعیِ تجربهٔ زیسته داشتن، فهماند که از فقر تجربه زیسته بهره می‌برم و باید برای ۳۰ سالهٔ دوم زندگی‌ام فکری اساسی برای این معضل بکنم.

ساعت ۱۸:۳۱
 پله‌های سنگی کوریدور آسایشگاه گروهان جهاد
در انتظار تماس همسرم به تلفن یک‌طرفهٔ گروهان
میم.جیم
      
15

30

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.