یادداشت معصومه سعادت

اندوه جنگ
        سال ۱۴۰۰ توی دفتر مدیر مدرسه نشسته بودم که گفت برو از صندوق عقب ماشینم یه جعبه کتاب بیار بفرستیم بره فلان مدرسه‌ی محروم. از بین اون‌ کتاب‌ها چند تا که بزرگسال بودن رو برداشتم و به جاشون از رمان‌های نوجوان خودم گذاشتم روشون. مثلا اندوه جنگ رو برداشتم و به جاش اپل و رین رو گذاشتم.
اون هفته، همون شب که ایران اسرائیل رو زد، خیلی رندوم از بین کتاب‌های خوانده‌نشده و روزنامه‌پیچم این یکی رو بیرون کشیدم و شروعش کردم. کتاب سختی بود، دردناک، پر از پرش‌های زمانی، پر از استعاره، پر از عریان‌کردن چهره‌ی کریه جنگ. تموم کردنش سخت بود، تمرکز می‌خواست و وقت برای این که یه کم چیزی که خوندی توی فکرت ته‌نشین بشه.
ولی کتابیه که جوری که به دستم رسید و زمانی که شروع کردم بخونمش، بیشتر از محتواش یادم خواهد موند. 
      
339

21

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.