یادداشت مهدی حیدری

        وقتی که آرامش و آسایش آینده به خطر می‌افتد، آدمی آماده قربانی کردن همه‌چیز و همه‌کس برای حفظ آن نظم و نظام موجود می‌شود و این شروع استبداد است. گاهی فرد یا افرادی که این نوع نگرش را دارند، چون ریسک خطرکردن و در انظار قرارگرفتن را نمی‌پذیرند، منجی برساخته‌ای را بر سریر قدرت می‌نشانند و خود را غلامان حلقه به گوش او معرفی می‌کنند. درصورتی که او، آن خودکامه بزرگ، تنها عروسکی است بازیچه مستبدان پنهان در سایه.
اما گروه دیگری نیز هستند، گروهی افراطی که در لابه‌لای پنهان ذهنشان میل به تصاحب قدرت در آنان بیداد می‌کند این گروه که همچون حاکمان مستبد در راه رسیدن به هدفشان همه چیز را مباح می‌دانند و ندای سرنگونی آن خودکامه بزرگ را سر می‌دهند، قربانی شدن انسان‌ها و ازبین رفتن زندگی‌شان برایشان کوچک‌ترین اهمیتی ندارد.
رازوموف از آن دسته انسان های معمولی بود که در دام انقلابی‌گری افراطی افتاد. کسی که فقط یک آینده معمولی برای خود متصور بود.
کنراد که به خوبی دو سویه افراط و تفریط را در این دو گروه به تصویر می‌کشد، عامل اصلی استبداد را ترس از دست دادن نظم و ثبات و عامل اصلی انقلابی‌گری افراطی را انتقام معرفی می‌کند چنانکه گویی ترس و انتقام قبای وجدان بر تن کرده و هر عمل غیراخلاقی و غیرانسانی همچون خیانت را در حق هم‌نوع خود انجام می‌دهند. در این زمان که همه چیز از دست رفت دیگر چه می‌ماند جز میل به نابودی. زمانی که پوچی چون شبحی سپید تمامی وجود آدمی را در بر بگیرد دیگر چه می‌ماند جز مرده‌ای متحرک که فقط اندیشه‌ی ویرانی در سر دارد.
      
7

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.