یادداشت احمدرضا کوکب

        «یا این کتاب را نخوان یا لااقل قبلش کهکشان نیستی را هم بخوان» این توصیه ی کسی بود که خود کمی از کتاب را خوانده بود و چیزهایی هم از عرفان نظری می‌دانست. البته که اگر کل کتاب را خوانده بود، می‌گفت هرگز این کتاب را نباید خواند!
من خود البته نا آشنا با عرفان نظری نیستم و چیزک‌های از دهان این و آن شنیده ام. اما آنچه این رمان از ابن عربی به عنوان شیخ اکبر عرفا روایت می‌کند، حقیقتا چیز متفاوتی است. نمی‌دانم صحت و سقم این کتاب چقدر است؛ ولی اگر واقعا این طور باشد، خیلی فلسفه و فهم صدرائیون از سلوک و قوس صعود نمی‌سازد.
از اینکه نویسنده قلم خیلی خوبی دارد شنیده بودم ولی حقیقت این است که خیلی هم قلم خوبی ندارد. البته من کتاب را صوتی شنیده ام و کلا در کتاب صوتی، خیلی قدرت قلم مشخص نمی‌شود. (لااقل برای من) البته اعتراف میکنم که آن تکه هایی که وسط ماجرا، داستان را رها میکرد و قصه ی چرخیدن نسخه های خطی کتاب‌های ابن عربی را روایت می‌کرد، حقیقتاً جذاب و نوآورانه بود. یکهو از وسط جایی که ابن عربی دارد زندگی معمولی خود را انجام می‌دهد (نمی‌گویم فسق و فجور می‌کند که چیزی گردنم نباشد!) یکهو می‌بردت به سی صد سال بعد که کتاب‌های او را هم رده‌ی کفش پیامبر و یاقوت فلان، به خلیفه ی مسلمین هدیه می‌دهند.
در کل یا کتاب را نخوانید، یا سواد و جنبه اش را داشته باشید، یا بخوانید و جدی نگیرید. ما که سوادش را خیلی نداشتیم. سعی می‌کنیم جدی نگیریم!
      
3

4

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.