یادداشت محدثه اصغری

        مغازه خودکشی رو بالاخره تموم کردم.
یه تیکه هایی ازش که دوس داشتمو میذارم اما حاوی اسپویله مواظب باشید :)

بابا چرا به جای لعنت فرستادن به تاریکی یه چراغ روشن نمی‌کنی؟

زنده بودن زمان می‌برد. از همه‌چیز بریدن هم زمان می‌برد.

شما فقط یک‌بار می‌میرید، پس کاری کنید که اون لحظه فراموش‌نشدنی باشه.

می‌خوام بخوابم. مسئله این است که فردا دوباره باید به زندگی ادامه بدهد.

تبریک می‌گم عزیزم، یک سال از عمرت کمتر شد.

می‌توانست بوی عطرش را در فضای اتاق حس کند؛ به نظرش کمی تند می‌زد.با کنترل تلویزیون تندی عطر را کم کرد.

کتاب مربوط به سالهای آینده اس :)

این دیگه قارچی نیست که گندیده بشه، یا قورباغه‌ای نیست که فرار می‌کنه. این مرلینه که عاشق شده. وای چه گندی زده شد.

مردم به‌قدری تنهان که حتی وقتی این موجودات زهردار رو هم به اون‌ها می‌فروشیم، باز جذب‌شون می‌شن.

این مرد که گه‌گاه دوست داشت توی خانه یا آن بالا توی مغازه فرمان براند و دستور بدهد، وقتی به اعماق زیرزمینش می‌آمد و تنها می‌شد، صدایش درنمی‌آمد.

تو مدرسه ازش پرسیدند کی‌ها خودکشی می‌کنند. اون هم جواب داده بود آدم‌های شاکی.

راستی قبل از دیرام دام باید سه‌بار بگیم رام رام رام؟

مأموریت آلن به پایان رسیده بود. خودش را رها کرد.

کاش جمله آخرش این نبود :)
      
5

2

(0/1000)

نظرات

پری

پری

1404/1/22

آلن عزیزم:)

1