یادداشت فاطمه توانا

قصر آبی
        چقدر خوب است هر آدمی یک جایی از زندگیش به این نتیجه برسد که باید تمام حصار های دور و اطرافش را هرچه که باشد بشکند و آنطور که دوست دارد و میخواهد زندگی کند... یکبار برای همیشه تصمیم بگیرد که فقط و فقط برای دل خودش زندگی کند، نه هیچ کس و هیچ چیز دیگر...
و این حالت واقعا به یه تلنگر احتیاج داره مثل همینکه آدم فکر کنه چند روز فقط وقت زندگی کردن داره...
خیلی قلبم شاد شد وقتی پایان خوشی داشت و به نظرم ولنسی لایق همچین عشقی بود... و حتی لایق رسیدن به جان فاستر...
بعد از تموم شدن کتاب نگاهی به خونه م انداختم و به این فکر کردم تنها کسی که میتونه خونه م رو برام تبدیل به قصر آبیم کنه فقط و فقط خودمم و از اون موقع دارم بدون هیچ پیشفرضی و بدون در نظر گرفتن نظر و سلایق دیگران به این فکر میکنم که خودم واقعا و حقیقتا چه مدل زندگی کردنی رو دوست دارم... چون حس میکنم خیلی وقته که علاقه های حقیقی خودم بین نظرات تلخ و شیرین دیگران (اعم از اطرافیان و جامعه و مد و تجملات) گم شده... 
      

3

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.