یادداشت فرفری موی غزلساز
3 ساعت پیش
4.2
1
این کتاب نسبت به سایر کتابهای فریدا مکفادن هیجان کمتری داشت. در حقیقت، اصلا پلاتتویست غافلگیرکنندهای نداشت و برای اولین، حدسم کاملاً درست از اب دراومد😁 با این حال، همچنان کتاب خیلی خوبی بود و از خوندنش لذت بردم. زندگی بیماری که ناتوان شده و از آسیب مغزی رنج میبره، صددرصد سخته ولی سختتر از اون، اینه که در قالب کلمات این رنج رو به تصویر بکشی. و فریدا مکفادن هنرمندانه این کارو انجام داده. روند کتاب طوری بود که با پیشرفت حرکتی شخصیت داستان، منم انرژی میگرفتم و اخر داستان هم به خوبی به پایان رسید. پایان کتاب هم دوست داشتم. خلاصهی داستان بدون اسپویل: داستان این کتاب در مورد دکتر پوستی به نام چارلیه که توی دههی سوم زندگیش قرار داره. چارلی کاملا خودش رو وقف کارش کرده. به صورت کاملا عجیب، با مردی جذاب و خوشتیپ به نام کلارک آشنا و این آشنایی کوتاه مدت منجر به ازدواج میشه. ازدواجی که چارلی کمکم از انجامش پشیمون میشه. علاوه بر اون، چارلی توی محل کارش هم چند بار مورد تهدید قرار میگیره. تا اینکه یه شب، فرد ناشناسی توی خونهی چارلی بهش حمله و با اسلحه بهش شلیک میکنه. چارلی به طرز معجزهآسایی از این حمله جون سالم به در میبره ولی دچار آسیب مغزی سختی میشه. اصلا نمیتونه از سمت چپ بدنش استفاده کنه و به سختی حرف میزنه. در حالی که چارلی توی بیمارستان مشغول انجام فیزیوتراپی و توانبخشیه، پلیس به دنبال فردیه که بهش شلیک کرده. آیا چارلی میتونه دوباره روی پاهاش بایسته و به یاد بیاره کی بهش شلیک کرده؟ آیا پلیس موفق میشه فرد ناشناس رو دستگیر کنه؟
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.