یادداشت سید محمد بهروزنژاد

        «بسم‌الله»
یوزف پرونِک، جوانی بوسنیایی که حالا در آمریکا زندگی می‌کند بهانه روایت الکساندر هِمن شده تا نشان بدهد زندگی چیزی جز«روزمرگی»‌های پی‌در‌پی نیست.
در طول داستان شاهد اتفاق ویژه‌ای نیستیم و حتی قوس شخصیتیِ فردی را نمی‌بینیم بلکه تنها با روایت خلاقانه روزمرگی مواجهیم.
پرونِک راجع به اتفاقاتِ خاصی که می‌توانست بیفتد زیاد خیال‌پردازی می‌کند تا این روزمرگی را قابل تحمل کند. در واقع او از نوعی آشنازدایی برای معنا‌بخشی به زندگی‌اش استفاده می‌کند.
همان‌کاری که ما در شوخی‌هایمان انجام می‌دهیم.
هنر نویسنده در این است که رمانی نوشته که نه پیرنگ خاصی دارد نه شخصیت و اتفاق ویژه‌ای اما باز زیباست. چرا که بسیار شبیه زندگی است.

به قول فروغ:

«زندگی شاید افروختن سیگاری باشد، در فاصلهٔ رخوتناک دو هم‌آغوشی

یا نگاه گیج رهگذری باشد

که کلاه از سر بر میدارد

و به یک رهگذر دیگر با لبخندی بی‌معنی میگوید «صبح بخیر»

زندگی شاید...»
      
148

6

(0/1000)

نظرات

واقعا خوشحال شدم یادداشتت رو دیدم
هرچند جا داشت بیشتر بنویسی
ولی بازم دمت گرم😁
3

1

دیگه خیلی ازش فاصله گرفته بودم 
برا همین گففتم هرچی می‌تونم بنویسم بهتر از هیچی‌یه 

1

درود به شرفت😁
@Behrooz1383 

1