یادداشت محمد خزائی
1400/11/17
از بهترین مجموعه هایی که خوانده ام، پر از احساس، قرص و محکم و متواضع. چیزی شبیه منظره طلوع خورشید از بالای کوه! لطیف و اعجاب برانگیز. مهمانید به پاره ای از یک نیمایی و یک غزل از این مجموعه: 1. وقتی که می گویی کبوتر از لبت ناچار یک بوسه می افتد آواز گنجشک از جیم و شین واژه ی گنجشک می ریزد موسیقی هر واژه انگاری معنای آن واژه است! 2. در جذر و مد حادثه سنگین نبینمت بالا نبینمت من و پایین نبینمت سر تا به پا دهان پر از نقل خنده باش پیشانی گرفته ی پر چین نبینمت با روی باز مثل نسیم سحر بخند ای شادی مغازله! غمگین نبینمت تنهاترین ستاره ی شب های شهر باش در اجتماع خوشه ی پروین نبینمت دست کسی به شاخه ی سبزت نمی رسد ای میوه ی رسیده! سبدچین نبینمت دنیا وفا نداشت اگر داشت کرده بود هم دست این عجوزه ی بی دین نبینمت معشوقه ای فراخور این قرن تلخ باش فرهاد قصه بود، نه! شیرین نبینمت سرشار از درود و دعا باش نازنین آلوده ی تنفر و نفرین نبینمت از من چه گفته اند به تو؟ هرچه گفته اند ای دختر سکوت! دهن بین نبینمت نصف شب است و باز دوباره من و تو آه! ای باد صبح زود! خبرچین نبینمت
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.