یادداشت رعنا حشمتی
1402/12/8
یک اتوپرتره واقعی! کتاب تک جملههاییه که ادوارد لووه درمورد خودش نوشته. از عادتهای مختلفش، احساساتش… نمیدونم چطوری بگم که چطوریه :)) کتاب عجیب غریبیه و مناسب کسایی که میخوان یه چیز متفاوت بخونن. و بعیده «ارزش ادبی» خاصی داشته باشه، اما خب موجود جالبیه این کتاب… با یه حالت بیاحساس درمورد خودش هی حرف میزنه و شما رو به فکر وامیداره که به خودتون فکر کنید. ببینید میتونید اینقدر دقیق خودتون رو توصیف کنید؟ اصلا خودتون رو میشناسید؟ + کتاب تقریبا هیچ آغاز و میانه و پایانی نداره. میتونی از وسط هر صفحهای شروع به خوندن کنید. که یه جورایی دقیقا شبیه آشنا شدن با یه آدمه. از وسط زندگیش :) اما ضربهٔ اصلی کتاب برای من یکی از جملههای پایانیش بود. خیلی برام عجیب بود که یک نفر اینقدر دقیق همون احساسی رو داشته باشه که من داشتم. «هر قدر عمر کنم پانزده سالگی وسط زندگی من است.» یادمه تولد پونزده سالگیم احساس کردم زندگیم نصف شد. برام معنای از نیمه عبور کردن بود ۱۵. اینکه چطور همچین احساسی داشتم رو نمیدونم. اما اون موقع فکر میکردم شاید سی سال عمر خواهم کرد. و برای همین این احساس رو دارم. هنوز سه چهار سالی مونده که به سی برسم، در نتیجه نمیدونم که واقعا بعدشم زنده خواهم بود یا نه، ولی وقتی این جمله رو خوندم، چندین دقیقه مکث کردم، بهش خیره شدم و با خودم گفتم: هرقدر عمر کنم، پانزده سالگی وسط زندگی من است.
(0/1000)
نظرات
1402/12/8
هیچ وقت فکر نکردم پانزده سالگی وسط زندگیمه اما همیشه احساس میکردم سی سالگی پایان من خواهد بود و همچنان دلم میخواد همین طور باشه. 🫣
1
2
1402/12/9
از دیروز که این مرورت رو خوندم خیلی ذهنم رو به خودش درگیر کرد. و امیدوارم بسیار بسیار بسیار بیشتر از 30 سال عمر کنی.
2
2
1402/12/10
جمله من ولی اینه: هر چقدر عمر کنم پانزده سالگی نقطه اوج زندگی منه. یه کم ناامید کننده به نظر میاد ولی برای من اینجوریه. و جالبه که دقیقا پانزده سالگی.
1
2
رعنا حشمتی
1402/12/9
1