یادداشت حسام الدین داودآبادی

        رمان «بندها» یکی از آن کتاب‌های خوش‌خوانی است که از همان صفحه اول، خواننده را با تعلیق‌های درجه‌یک خود همراه می‌کند. داستان با نامه‌هایی از واندا به همسرش آلدو آغاز می‌شود و ذهن ما را بلافاصله درگیر انگیزه‌های آلدو، مشکلات پنهان زندگی مشترکشان و ماهیت رابطه‌شان می‌کند. اما جذابیت اصلی رمان در ساختار هوشمندانه آن نهفته است؛ روایتی که در سه بخش و از زبان سه راوی مختلف، فاجعه‌ای خانوادگی را کالبدشکافی می‌کند.

آلدو، شخصیت اصلی داستان، تجسم یک انسان خودخواه و توخالی است که در تمام طول زندگی‌اش تلاش می‌کند خلأ درونی‌اش را با چیزهای بیرونی پر کند. همین تلاش‌ها، او و خانواده‌اش را به سمت یک بحران بزرگ می‌کشاند. هر تصمیم آلدو، فریاد بلند خودخواهی اوست، بی‌توجه به آسیبی که به خود و دیگران وارد می‌کند.

از منظر فلسفی، می‌توان آلدو را نماد انسان لذت‌جو و پوچ‌گرای غربی دانست؛ انسانی که محصول اومانیسم و اصالت لذت‌های آنی است. او هیچ قیدی را برنمی‌تابد و هر «بندی» را مانعی برای فردیت خود می‌بیند. دومنیکو استارنونه با تبحری بی‌نظیر این شخصیت را به تصویر می‌کشد؛ او باطن و انگیزه‌های آلدو را مثل یک قصاب ماهر روی تخته می‌گذارد و بی‌رحمانه تشریح می‌کند و همین پرداخت دقیق، گواهی بر موفقیت بزرگ نویسنده است.

#یادداشت
      
19

8

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.