یادداشت مجید اسطیری
1402/12/17
بگذارید به جای هر یادداشتی داستانک زیر را تقدیم کنم به میشل دومونتنی به خاطر این کتاب هرچند چیز چندان تاپی نشد اما تمام حرفم درباره کتاب کم حجم مونتنی همین است نگاهش روی اعداد و حروف میدوید. بین قفسه ها قدم میزد و انگشتش را روی عطف کتاب ها می سراند. برچسب هایی با اعداد و حروف مختلف... اما او به دنبال هیچ کتابی نبود. نام ها را میخواند و میگذشت. گاهی کتابی را از یک طبقه برمیداشت و ورق میزد و باز سر جایش میگذاشت. روبروی یک قفسه ایستاد و به بالاترین طبقه که فقط چند کتاب در آن چیده شده بود نگاه کرد. هیچ کدام از کتاب ها برچسب نداشتند. جلدهایشان پاره پوره بود. کتاب های مختلفی آنجا رها شده بودند. اسطوره، فلسفه، ادبیات، دین، علم... قطورترین کتاب را برداشت و تورق کرد. خوشش نیامد و با پوزخند آن را روی همان طبقه انداخت اما ناگهان آن طبقه صدا کرد و کمی کج شد. فوری آن کتاب قطور را برداشت. تخته زیر کتاب ها پوسیده بود و هر لحظه ممکن بود کاملا از جا دربیاید و همه کتاب ها روی زمین بریزد. فرصتی نبود که کتابدار را صدا کند و دوست نداشت توضیح بدهد که تقصیری نداشته. یکی یکی همه کتاب ها را برداشت و روی زمین گذاشت. تخته را سر جایش صاف کرد اما مطمئن نبود چندان محکم باشد. تصمیم گرفت همان طور یکی یکی آنها را سر جایشان برگرداند تا کتاب قطور را روی آن گذاشت تخته صدا کرد. آن را برداشت و کتاب کم حجم تری را روی تخته گذاشت اما باز هم تخته صدای خفیفی کرد. یکی یکی کتاب ها را به ترتیب حجم روی تخته میگذاشت و به اجبار همه را فوری برمیداشت. تا بالاخره نازک ترین کتاب را روی تخته گذاشت. این بار تخته صدا نکرد. قبل از آن که بی سر و صدا کتاب ها را همان جا روی زمین رها کند و برود برگشت تا نگاهی به آن طبقه بازنشسته بیندازد. تنها کتاب لاغری روی آن بود: اصول مراقبت از قفسه های کتابخانه
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.