یادداشت солнце;

солнце;

солнце;

7 روز پیش

        شب های روشن؛کتابی آمیخته با غم،نومیدی،عشق یک طرفه و شور و شعف یک عاشق دلباختهٔ تازه کار.
سومین تجربه من از خواندن داستایفسکی که بسیار لذت بخش و کمی شوکه کننده و ناراحت کننده بود،ولی با این حال احساس میکنم بیش از پیش علاقه مند شدم به آثار داستایفسکی؛با اینکه خیلی از منتقدان معتقد بودند که این اثر به پای آثار مطرحش جنایات و مکافات و برادران کارامازوف نمیرسد،ولی نرمی و لطافت قلم نویسنده به علاوه فضای مغموم داستان به کرات قابل لمس بود.
و داستان حول محور یک آشنایی سریع و اتفاقی بین دو جوان اهل سنت پترزبورگ می‌چرخد که نوع آشنایی شان از جنس متفاوتی است که نمی‌شود اسمی برایش گذاشت ولی به طرز عجیبی با خواندن شب های روشن یاد آهنگ strangers in the night افتادم.
و شخصیت پردازی باب سلیقه و انتظارات‌م بود و باعث شد از همان ابتدا با داستان همراه شوم و صد البته از ناستنکا‌ی دمدمی مزاج متنفر!
اما احساسات درونی شخصیت ها که نقطه مقابل یکدیگر بودند یکی از نقاط عطف داستان بود.به طوری که
■ناستنکا نماد دنیای واقعی،امید،دوراهی بین دو انتخاب 
■و راوی عاشقِ بی نام نماد دنیای خیالی،انزوا،درونگرایی،عشقی نافرجام و دگرگون کننده است
که همه اینها باعث شد گفت و گو ها و دیدار های این دو نفر در حقیقت،دیدار واقعیت و خیال باشد.هر دو زیبا،ملموس و ناپایدار مانند حالات و افکار انسان!
و در نهایت به عقیده من همین ناپایداری موجب شد این کتاب تا این حد به دلم بنشیند.
      
198

20

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.