یادداشت ناصر حافظی مطلق
1403/6/29
3.5
5
تعميركار 1) "تعميركار" (The Fixer) داستاني بلند است نوشتۀ "برنارد مالامود" (Bernard Malamud)، نويسندۀ آمريكايي، كه در سال 1966 ميلادي نگاشته و برنده جايزه "پوليتزر" (Pulitzer) براي بهترين داستان شده است. "جان فرانكنهايمر" (John Michael Frankenheimer)، كارگردان آمريكايي، در سال 1968 فيلمي اقتباسي از اين داستان ساخت. داستان كتاب و فيلم الهام گرفته از داستان واقعي زندگي يك يهودي به نام "منهم مندل بليس" (Menahem Mendel Beilis) است كه در سال 1913 و در شهر "كيف" (Kiev) در اوكراين و تحت حاكميت روسيه تزاري به جرم قتل آييني محاكمه و سرانجام تبرئه شد. البته انتهاي داستان كتاب باز است، و گمانهزني در مورد سرنوشت شخصيت اصلي داستان به نام "ياكوف بُك" (Yakov Shepsovitch Bok) به عهده خواننده نهاده شده. اين كتاب در سال ۱۳۹۹ توسط "شيما الهي" ترجمه و در "نشر چشمه" به چاپ رسيده است. ظاهراً در ترجمۀ فارسی بخشهایی از کتاب حذف شده. 2) "قتل آييني" (Ritual Murder Libel) ادعايي خرافي عليه يهوديان بود كه بر اساس آن، یهودیان را به كشتن مسيحيان (بهويژه كودكان مسيحي) و استفاده از خون آنان در مراسم ديني متهم ميساخت. اين خرافه نمونهاي از مفهوم "سوگيري" (Bias) است و درعینحال، رواج چنين ايدهاي در كشوري مانند روسيه تزاري و در انتهاي سدۀ نوزدهم و ابتداي قرن بيستم، نشان از وسعت و گسترۀ عقايد نژادپرستانه و قومگرايانه در اروپا دارد. ادعا ميشد یهودیان از خون قربانيان براي پخت "مصا" (Matzah) كه نوعي نان فطير است و در تعطيلات "عيد پسح" (Passover Festival) تناول ميشود، استفاده ميكنند. "عيد پسح" شكرانهاي است بهمناسبت عبور از نيل و آزادي بنياسرائيل از بردگي فرعون مصر. 3) "ياكوف بُك"، شخصيت اصلي داستان، به دين يهود اعتقاد محكمي ندارد، اگرچه با آياتي از كتاب مقدس دمخور است. انجيل مسيحيان را هم كه به توفيق اجباري در زندان ميخواند، چندان مطلوب نمييابد. اما يك فيلسوف و يك كتاب هست كه ذهن او را مشغول كرده: "اخلاق" (The Ethics) نوشتۀ "باروخ اسپينوزا" (Baruch Spinoza). "اسپينوزا" يهوديزادهاي بود كه بهخاطر عقايد الهياتياش از ميان يهوديان طرد شد، از مسيحيان آزار ديد و ديدگاههاي سياسياش به مذاق اروپاييان سدۀ هفدهم ميلادي خوشايند نيامد. "ياكوف بُك" با سلاح ذهني "اسپينوزا" به جنگ فساد و بيعدالتي روسيه تزاري رفته و روايت كتاب به صورتي پسزمينهاي جامعهاي را تصوير ميكند كه كاملاً مستعد يك انقلاب است. انقلابي كه در عالم واقع رخ داد و سوسياليستها را به قدرت رساند و بيش از هفتادسال حكومتي كمونيستي و عجيب و وحشتناک را بر ويرانۀ فساد و ظلم تزاري حکمفرما ساخت. 4) "آزادي" در نگاه "اسپينوزا" و پيرو او يعني "ياكوف بُك" عبارت است از شناخت علت و ضرورت وقوع رخدادها و پي بردن به اينكه جز اين نميتوانست باشد. چنين باور و شناختي انسان را از كنترل عوامل بيروني و اتفاقات محتوم خارج خواهد ساخت و اینگونه است كه "بُك" تسليم نميشود. مجموعۀ تلاشهاي عوامل حكومتي روسيه و حتي شخص خود تزار براي وادار ساختن او به اعترافي دروغين بيفايده است. نه عهد عتيق و نه عهد جديد نميتوانند چنين تواني را براي يك زنداني بيگناه و در آستانۀ محكوميت به مرگ يا حبس ابدي مهيا سازند. درنهایت و در صفحۀ پاياني كتاب، "بُك" با اقتدا به "اسپينوزا" به اين نتيجه ميرسد كه: "اگر دولت رفتارهايي مغاير با ذات انساني داشته باشد، صلاح آن است كه نابودش كنيم".
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.