یادداشت

دورتر از هر جای دیگر
        «شاید چیزی درون او بود که من را به حرف زدن وا داشت که حرف زدن را برای من ممکن ساخت»

یک داستان ساده، بدون پیچیدگی و کوتاه. امّا در عین حال دلنشین.(مع‌الاسف با ترجمه‌ای ضعیف)
برای درک سال‌های سختی که در آستانهٔ ورود به جوانی یا به عبارتی بزرگسالی هستی. و برای شنیدن موسیقی. جدی گرفتن موسیقی. و جدی گرفتن فکر کردن.

دوست داشتم بهش چهار یا پنج ستاره بدهم امّا نمی‌خواهم توقع شما را بالا ببرم. جمله‌های چهار و پنج ستاره داشت. و بی‌شک خواندنش برای من در این دو-سه روزِ سخت بهترین انتخاب بود.

در واقع شاید هر وقت روزگار بهمان خیلی سخت می‌گیرد باید برویم سورن. همگی با هم برویم. هرچند سورن گردشگرها را -آن هم فقط با قایق‌های کوچک. نه سوار بر کشتی‌های عظیم اقیانوس‌پیما- نوبتی راه می‌دهد!
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.