یادداشت معصومه توکلی

        «شاید چیزی درون او بود که من را به حرف زدن وا داشت که حرف زدن را برای من ممکن ساخت»

یک داستان ساده، بدون پیچیدگی و کوتاه. امّا در عین حال دلنشین.(مع‌الاسف با ترجمه‌ای ضعیف)
برای درک سال‌های سختی که در آستانهٔ ورود به جوانی یا به عبارتی بزرگسالی هستی. و برای شنیدن موسیقی. جدی گرفتن موسیقی. و جدی گرفتن فکر کردن.

دوست داشتم بهش چهار یا پنج ستاره بدهم امّا نمی‌خواهم توقع شما را بالا ببرم. جمله‌های چهار و پنج ستاره داشت. و بی‌شک خواندنش برای من در این دو-سه روزِ سخت بهترین انتخاب بود.

در واقع شاید هر وقت روزگار بهمان خیلی سخت می‌گیرد باید برویم سورن. همگی با هم برویم. هرچند سورن گردشگرها را -آن هم فقط با قایق‌های کوچک. نه سوار بر کشتی‌های عظیم اقیانوس‌پیما- نوبتی راه می‌دهد!
      
1

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.