یادداشت
1402/1/30
«شاید چیزی درون او بود که من را به حرف زدن وا داشت که حرف زدن را برای من ممکن ساخت» یک داستان ساده، بدون پیچیدگی و کوتاه. امّا در عین حال دلنشین.(معالاسف با ترجمهای ضعیف) برای درک سالهای سختی که در آستانهٔ ورود به جوانی یا به عبارتی بزرگسالی هستی. و برای شنیدن موسیقی. جدی گرفتن موسیقی. و جدی گرفتن فکر کردن. دوست داشتم بهش چهار یا پنج ستاره بدهم امّا نمیخواهم توقع شما را بالا ببرم. جملههای چهار و پنج ستاره داشت. و بیشک خواندنش برای من در این دو-سه روزِ سخت بهترین انتخاب بود. در واقع شاید هر وقت روزگار بهمان خیلی سخت میگیرد باید برویم سورن. همگی با هم برویم. هرچند سورن گردشگرها را -آن هم فقط با قایقهای کوچک. نه سوار بر کشتیهای عظیم اقیانوسپیما- نوبتی راه میدهد!
0
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.