یادداشت عینکی خوش‌قلب

ما در برابر شما
        دوازده سال دارد و این تابستان یاد می گیرد که مردم یک دروغ ساده را ترجیح می دهند به یک راست پیچیده«.»

ادامه ی داستان بیورن استاد، ادامه ی ماجرا کتاب  دوست داشتنی شهر خرس، در جلد قبل وضعیت شهر و از آن مهم تر هاکی به خاطر تجاوز بهترین بازیکن شهر یعنی «کوین» به دختر مدیرعامل باشگاه یعنی «مایا» بهم ریخته است. بعد از رفتن کوین همه تصور می کنند که وضعیت بهتر شده، اما همه چیز در شهر مثل آتش زیر خاکستر است. همه ی آدم ها تلاش می کنند زندگی شخصی و اجتماعی شان را بهبود بدهند اما همه چیز پیچیده تر از آن است که از دور دیده می شود و شاید به همین خاطر است که «ما در برابر شما» و «شهر خرس» را دوست دارم. به این خاطر که به خوبی نشان می دهند زخم های زندگی به این سادگی درمان نمی شوند. و حتی اگر سال های سال هم بگذرد بالاخره با ما بزرگ می شوند حتی اگر دیگران فراموشش کرده باشند. 

«دوستان پیشین کوین حالا او را روانی می نامند اما هنوز هم به مایا می گویند هرزه و به این شکل خود را به حد کافی هم از متعرض هم از قربانی جدا می کنند. دروغ ها ساده و راحت اند این حقیقت است که دشوار است»

شاید بتوانم بعد از خواندن تقریبا تمام آثار فردریک بکمن بگویم که کتاب هایش به نظرم به دو دسته تقسیم می شوند. دسته اول که در آن «مردی به نام اوه»، «بریت ماری اینجا بود» و «مادربزرگ سلام رساند و گفت متاسف است» جا می گیرند که همراه با شخصیت پردازی خوب، فانتزی ظریفی هم دارند. برای مثال ما شاید هیچ وقت در زندگی آدمی مثل «اوه» یا «مادربزرگ» پیدا نکنیم آنها موجودات منحصر به فردی در دنیا منحصر به فردی که بکمن ساخته بود، هستنند. اما دسته دوم که «شهر خرس» و «ما در برابر شما» در آن جا می گیرند این فانتزی را ندارند و ماجرای زندگی واقعی آدم های معمولی هستند. هر دو دسته به نظر من جذاب اند. هم فانتزی بسیار ظریف دسته اول، هم ترسیم حقیقت در دسته دوم.

« یک پیوند زناشویی طولانی را نکات ریز بسیاری پایدار نگاه می دارد. جزئیاتی که اگر گم شوند، حتی نمی دانیم کجا باید دنبالشان بگردیم. آن طوری که میرا لمسش می کرد انگار که عمدی نبوده وقتی پیتر ظرف می شست و میرا قهوه درست می کرد و به طور اتفاق همزمان دستشان را می گذاشتند روی ظرفشویی. آن طور که وقتی میرا پشت میز آشپزخانه نشسته بود پیتر همان طور که از کنارش رد می شد سریع موهایش را می بوسید و هر دو هم خودشان را می زدند به نفهمی و به سویی دیگر خیره می شدند. وقتی دو نفر سال های زیادی عاشق هم باشند، دیگر هشیارانه هم را لمس نمی کنند، بلکه ماجرا تبدیل می شود به امری غریزی و ناهشیار؛ وقتی دم در آشپزخانه با هم رو به رو می شوند، هم را جذب می کنند. وقتی با هم از دری رد می شوند، دست میرا خیلی اتفاقی و اشتباهی دست او را می گیرد. اتفاق های کوچک، هر روز، همیشه.»

اگر بگویید چه چیز «ما در برابر شما» را دوست داشتم می گویم سرنوشت شخصیت ها، اینکه بعد از بمب ماجراهای کتاب شهر خرس حالا در این کتاب ادامه ی سرنوشت شخصیت ها را می بینیم. درست مثل زندگی که نقطه پایان ندارد و بعد از حوادث سخت باز هم باید ادامه بدهیم. و حالا به ترسیم کشیدن این ادامه دادن افراد با ذکر جزییات و ترسیم دقیق روابط خیلی جذاب است. گاهی خودم را از بین خطوط سیاه و یک شکل کتاب بیرون می کشم و تصور میکنم هیچ کدام یک از این شخصیت ها زنده نیستند، اصلا وجود ندارند و بیشتر تعجب می کنم. مگر می شود آدم هایی تا این حد واقعی پرداخته ذهن نویسنده باشند؟ مگر می شود که یک روز به بیورن استاد بروم و پیدایشان نکنم؟

« مادری جلوی خانه ای ایستاده و وسایل فرزندش را توی ماشین مرتب می کند. آدمی چندهزار بار این کار را می کند؟ پیش از آنکه بچه های بزرگ شوند؟ چند اسباب بازی را از زمین برمی‌دارد؟ پیش از خواب، چند عروسک نرمالو باید بسازد و چند دستکش را در پیش دبستانی جا بگذارد؟ ... چند ساعت توی راهرو در انتظار آماده شدن بچه هایمان می ایستیم؟ چند تارموی سفید از آن ها هدیه می گیریم؟ چند زندگی را تنها به آن ها اختصاص می دهیم؟ بهای یک پدر و مادر خوب بود چیست؟ چیز زیادی نیست. فقط همه چیز، دقیقاً همه چیز.»

اما چرا به این کتاب چهار ستاره داده ام؟ چون در مقابل شهر خرس چهار ستاره دارد. داستان کمی خسته کننده تر از شهر خرس است. در قسمت هایی از ماجرا نمی دانیم دقیقا باید منتظر چه بمانیم و همین باعث می شود که کسل شویم. 
در ریویوی شهر خرس ذکر کردم که کتاب مخصوص بالای 17 ساله هاست و انتظار نداشته باشیم که همه اصول اسلامی در آن رعایت شده باشد. مساله اصلی وجود یک شخصیت هم جنس گرا در بین شخصیت های اصلی داستان بود. در شهر خرس خیلی سریع از این ماجرا می گذریم، اما در «ما در برابر شما» نویسنده خیلی مفصل تر به ماجرا می پردازد و مثل تمام فیلم ها و کتاب های غربی اعلام می کند که چنین گرایشی یک گرایش طبیعی است و نباید کسی از آن خجالت بکشد یا قضاوت شود. اگر بخواهم اعتراف کنم نمی دانم واکنشمان در برابر این حجم تبلیغاتی وسیع دقیقا باید چه باشد. نه می توان به طور کل از سینما و ادبیات دنیا کنده شد نه می توان جلوی این هجوم تبلیغات را گرفت. فارغ از شهر خرس، ما در برابر شما یا هر کتاب و فیلم دیگری با این مساله امیدوارم که در این جنگ روایت ها جای خودمان را پیدا کنیم. پیش از آن زندگی برای نسل بعدی خیلی سخت تر شود.
      
9

11

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.