یادداشت زهرا تقی خانی
1404/3/30
به عنوان اولین تجربهم از این ژانر، دوست داشتنی بود. ایدهی عدالت و وجدان، جذاب به نظر اومد. داستان، غیرقابل پیشبینی و با تعلیق مناسب پیش رفت. فضاسازی و قلمِ ساده و خوندنیای داشت. معما حل نشدنی، پیچیده و با کشش قابلتوجهای بود که قطعاً نمیتونستم قاتل رو حدس بزنم. اما راستش منتظر بودم تا نویسنده برام حلش کنه و زمانِ کمی شریک لحظات و در حال حدس زدن بودم. ترجیح میدادم یکم سرنخهای درگیرکنندهتری وجود داشته باشه تا منم به عنوان خواننده، فرصتهای بیشتری برای پیشبینی کردن در اختیارم باشه. اینجوری شاید هیجانانگیزتر بود و پایانش بیشتر بهم میچسبید. در کل خوشحالم که کتابای آگاتا کریستیای که اینهمه ازش تعریف میکردن رو شروع کردم و خداروشکر که لوس نبود. یه کتاب معمایی کوتاه و سرگرمکننده که مثل خوردن آب طالبی با یخ وسط تابستون میمونه. جملاتی از کتاب: ۱) «ما زندگان تخم مرگیم.» ۲) «به گمانم که اشتباه میکنی بلور، بیشتر دیوانههای آدمکش آدمهای آرامی هستند، افرادی دوست داشتنی.» ۳) «یعنی متوجه نیستید؟ ما خودمان یک باغوحش هستیم! ... دیشب ما اصلاً به انسان شباهتی نداشتیم. ما خودمان یک باغ وحش هستیم!»
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.