یادداشت saeed
1401/9/23
فروچو» برادر نورسیدهای است که با آمدنش مادر را به کام مرگ فروبرده، با زیبایی ذاتیاش فرزندخواندهی اعیانها شده و واسکو و مادربزرگ هفتهای یک بار برای دیدنش به ویلارسا میروند، اما در این میان آنچه هر روز بیاهمیتتر میشود، همان فروچویی است که هماکنون واسکو دارد با او دردِدل میکند؛ فروچوای که بهدلیل تربیت خاصش بهسختی میتوان با او ارتباط گرفت، پسربچهای ننر و نازپرورده که برخوردی سرد دارد، اسباب بازیهای قشنگش را به رخ میکشد، با گریههای بیدلیلش واسکو را به دردسر میاندازد و حکم آخر آنکه، مقصر اصلی مرگ مادر است. اما چه چیزی این فروچوی بیاهمیت را ناگهان تبدیل به برادری کرده که برای پذیرفتنِ نبودنش، باید اینچنین با او بودن را ادامه دهد؟
7
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.