یادداشت ایمان نریمانی

        Iman Narimani:
نقد های پیرامون کتاب کافه پیانو را که می خواندم یک نکته خیلی جالب بود. این رمان یک عده عاشق سینه چاک دارد که از خواندش سیر نمی شوند و یک عده منتقد فراستی وار که حسابی در نقد هایشان کتاب را نابود کردند. با این حال این کتاب در سال های اخیر هم بسیار فروش بوده و هم در کتابخانه ما، خوب امانت می رود.
به نظر من نمی شود به سادگی انگ زرد بودن را به این کتاب چسباند اما واقعیت این است که نسبت به خیلی از رمان های قوی که خوانده بودم خیلی قوی نبود هرچند که معتقدم ارزش خواندن داشت.
یکی از نکات منفی کتاب از نظر من اصطلاحات دور از ادب بود که به صورت مکرر در کتاب استفاده شده بود. همچنین 
به سختی می توان این کتاب را یک رمان دانست و به نوعی کافه پیانو شبیه مجموعه نوشته های وبلاگی است از اتفاقات روزانه نویسنده که حالا آن را منتشر کرده است.
با این حال بسیاری روایت ها و اتفاقاتی که در کتاب رخ می دهند و شخصیت هایی که در برخی از فصل ها به آنها پرداخته شده حاوی نکات تامل برانگیزی هستند که خواننده را به فکر فرو می برد.  همچنین نویسنده سعی کرده تا در لابه لای همین وقایع برخی از سنت های غلط و چالش های فرهنگی ایرانی ها را به چالش بکشد و نقد کند.

بخش هایی از کتاب
همین که پایم را میگذارم توی خانه ی کسی؛ قبل از هر کجای دیگر، می روم سراغ کتابخانه ی طرف. چون که جلوی کتابخانه ی کسی، بهتر از هر کجای دیگر می شود روحیات صاحبخانه را شناخت. و از آن گذشته؛ پای یک کتابخانه و در حالی که کتابی را گرفته ای دستت و دست دیگرت را هم گذاشته ای توی جیبت، یک پز قشنگ و و موقعیت معرکه ایست برای باز کردن سر بحث و گفت و با یک زن.
بهش گفتم: زندگی ما زندگی جالبی یه هما. بین تراژدی محض و کمدی ناب. دائم داره پیچ و تاب می خوره. یعنی یه جور غم انگیز، خنده داره یا شایدم یک جوره خنده دار، غم انگیز باشه.
ازم پرسید: بابایی ما پولداریم؟
گفتم: نه ما طبقه متوسط رو به پایینیم.
پرسید: یعنی چی؟
گفتم: یعنی نه آنقدر داریم که ندونیم باهاش چی کار کنیم نه اون قدر ندار و بدبخت بیچاره ایم که ندونیم چه خاکی بریزیم سرمون.
آن وقت بهش گفتم: متوسط بودن حال به هم زنه گل گیسو. تا می تونی ازش فرار کن. پشت سرت جاش بذار … نذار بهت برسه.
      
1

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.