یادداشت بهارفلاح🌺⭐
21 ساعت پیش

«آقای اُدیپ از قدیم گفتن بیخبری خوش خبری!» 📖✍️به نظرم بدون دانش مختصری از اساطیر وفرهنگ یونان ممکنه بعضی از نقاط توسط خواننده درک نشه واگر خواننده به لورفتن داستان حساس نیست حتماً اول مقدمهی خیلی خوب جناب مسکوب رو بخونن مجموعه افسانه تبای پیرامون ادیپ وفرزندان اون هستش.مضمون اصلی نمایشنامه اول سرنوشت هستش اینکه ادیپ تلاش میکنه تا از سرنوشت محتومی که ازقبل تولدش براش پیشبینی شده فرار کنه اما ابروباد ومه وخورشید وفلک درکارن تا دقیقاً همونی که پیشبینی شده اتفاق بیوفته. ومسئله بعدی نفرین هستش اینکه نفرین چقدر قوی هست که واقعا مثل تصور عامیانه ما ایرانی ها به اصطلاح هفت نسل رومیسوزونه نسل هفتم خاندان لابداسبدها فرزندان ادیپ بودن به تراژیک ترین حالت ممکن تاوان پس دادن. 🔷مسئله قابل تامل اینکه این نفرین مربوط به ادیپ نبوده و اجدادش نفرین شدن ولی دامن اون رو میگیره ومحازات میشه برای اعمالی که ناآگاهانه به حقیقت اونا انجامشون میده.....شاید نشون دهنده سرنوشت کل بشر که همه ما آدمها داریم مجازات میشیم به خاطر گناه آدم وحوا! پدرم روضهٔ رضوان به دو گندم بفروخت من چرا مُلکِ جهان را به جوی نفروشم؟! هرسه نمایشنامه عالی بودن ولی آنتیگونه شاهکار بود اوج تراژدی رو اینجا میشه دید. یکی از جذاب ترین و مهم ترین عناصر نمایشنامه ، شخصیت پردازی دقیق و قابل درک اونه که بنظرم سوفوکل، استاد خلق شخصیت هایی چندلایه و انسانی هستش شخصیت هایی که فقط قهرمان یا ضدقهرمان نیستن در این میان،مثل ادیپ ویا آنتیگونهی دوست داشتنی و کرئون دایی او وحاکم شهر تب، دو قطب اصلی داستان سوم هستن که دو دیدگاه متضاد و در عین حال قابل درک دارن و در برابر یکدیگر قرار میگیرن. 💠نمایشنامه از نقطهای وسط ماجرا وخاص شروع میشه.تقدیر چنین بوده که نسل لابداسیدها (لائیوس، کادموس، ادیپوس و…) به نفرین خدایان گرفتار شدن و بدترین بلایا بر سرشان آوار میشه. هاتفان(پیشگویان) به لائیوس میگن که بر فرزند وی مقدرشده که پدر خودش رو میکشه و مادرش(یوکاستا) را به زنی بگیره. هنگامی که ادیپوس زاده میشه از آنجا که پدر و مادرش نمیخواستن دستشون به خون پسر آلوده بشه، اونرو در سرزمینی دور دست بر کوهی رها میکنن تا پسر، خودش بمیره. اما شبانی اون روپیدا میکنه و به کورینتوس نزد پولیبوس شهریار میبره. ادیپوس در اونجا بزرگ میشه و وقتی جوانی برومند میشه از تقدیر خودش (کشتن پدر و به زنی گرفتن مادرش) آگاه میشه. از اونجا که ادیپوس پدرخوانده و مادرخواندهاش رو والدین واقعی خود میدونه از کورینتوس فرار میکنه تا سرنوشت شوم و شرمبارش را عوض کنه. در راه شهر تبای به لائیوس – پدر واقعی و راستین خود – که او را نمیشناسه میرسه وبرای دفاع از خودش و در اثر اتفاقی اون رو میکشه.بعد هنگامی که با ابوالهول(هیولایی با سری زنانه وبدن شیر در سه راهی ورودی شهر نشسته وآدمیانی که معماش رو حل نمیکنن میخوره) و معمای او روبهرو میشه، معما رو حل میکنه و مردم شهر تبای را از مصیبتی بزرگ نجات میده مردم تبای نیز به خاطر این عمل مهم اون رو جانشین شهریار پیشین و همسر شهبانوی شهر میکنند. بدین صورت تیر تقدیر به هدف میشینه! 🔶حالا پس از سالها فرمانروایی به خوبی وخوشی و درست زمانی که شهریار در اوج هستش، مرگ و طاعون بر سرزمین این شهریار فرود میاد. اهالی شهر که بلازده و در پی رهایی هستند در برابر کاخ پادشاه گرد هم اومده تا ادیپوس بار دیگر اونهارو نجات بده نمایشنامه ادیپوس شهریار از این نقطه آغاز میشه... 💠نمایشنامه دوم ادیپ نابینا و دردمند که آنتیگونه دخترش همراهیش میکنه ، خسته و آزرده ، بعداز سرگردانی به کولونوس در حاشیه آتن میرسه همان کولونوسی که سوفوکل در اون متولدشدن گویی سوفوکل عامدانه میخواد زادگاه خودش رو در رستگاری ادیپ از پس رنجهایی که متحمل شده شریک کنه واز دردمند ترین شخصیتی که خلق کرده ونیز زادگاه خود که اونرو جایگاه خدایان می دونه تقدیرمیکنه 🔶سوفوکل جنگ و خونریزی رو و بازیهای قدرت رو محکوم میکنه و نمود عینی اون در صحنه ی وروددختر ادیپ و بعد پسرش که گفتگوی او با اودیپ درباره ی پسرانش اتیوکلس و پولینیکس که او پسرانش را به سبب اونکه در پی قدرت هستن نفرین میکنه.... درپایان نمایشنامه مرگ متفاوت ادیپ دردمند رو شاهد هستیم 💠و نمایشنامه سوم به اسم آنتیگونه دختر ادیپ هستش و شخصیت اصلی سومین نمایشنامۀ افسانههای تبای نمایشنامهای فوق العاده که در بین آثار کلاسیک دربارهی نافرمانی یک دختر سرسخت ومبارز که از فرمان پادشاهی خودخواه که اون رو از دفن جسد برادرش منع کرده سرپیچی میکنه دو پسر ادیپ، اتئوکلس و پولینیکس، برای به دست آوردن قدرت با یکدیگر وارد جنگ می شن و هر دو در نبرد کشته میشن. کرئون، دایی اون ها و پادشاه جدید تب، تصمیم می گیره تنها یکی از آن دو را به خاک بسپاره. اتئوکلس که از شهر دفاع کرده، با احترام دفن میشه اما پولینیکس که با نیروهای خارجی به تب حمله کرده، مستحق دفن دونسته نمیشه و دستور میده هر کس پیکر او را دفن کند، به مرگ محکوم خواهد شد. در این میان، آنتیگونه، خواهر آن دو، نمی تواند وجدان و اخلاق را نادیده بگیره. اون در برابر قانونِ شاه، به قانون نانوشته ی اخلاقی و الهی وفادار میمونه و پیکر برادرش رو دفن می کند. این نافرمانی، او را مقابل با کرئون قرار میده و سرنوشت تراژیکی را برای هر دو رقم میزنه.... ✔️افسانههای تبای با ترجمه و مقدمهی مفصل شاهرخ مسکوب و مقالهای از آندره بونار در پایان کتاب دربارهی نمایشنامهی «آنتیگونه» در انتشارات خوارزمی منتشر شده است. ✔️اگر بهخوان قابلیت امتیازبالاتر از ۵روداشت آنتیگونه استحقاق اونرو داشت ✔️تصویر هم نقاشی است اثر«ژان آنتوان تئودور ژیروست » با الهام از نمایشنامه اُدیپ در کولونوس
(0/1000)
نظرات
19 ساعت پیش
مثل همیشه عالی و درخشان نوشتید ... ممنون بابت نکات و نگاه دقیق و موشکافانه...🌸😍 حقیقتا هم آنتیگونه خودش میتونه موضوع ساعت ها بحث و مباحثه باشه...
1
2
18 ساعت پیش
بله واقعا من آنتیگونه رو خیلی دوست داشتم وخیلی رومن تاثیرگذار بود..غم زیاد نمایش چیزی ذز جذابیتش برام کم نکرد ممنون از شما...باعث افتخاره شما تعریف کنید از متنی😍⭐
1
10 ساعت پیش
چه زیبا نوشتید ... خاطرات مبحث ادیپِ کلاس روانکاوی برام تداعی شد🙂 آیا متن کتاب بصورتی هست که من (یک فرد نسبتا بی سواد نسبت به ادبیات اساطیر) بتونم مطالعه کنم؟
1
1
9 ساعت پیش
ممنونم نظر لطف شماست❤️🌹 البته که میتونید مطالعه کنید،فقط مقدمه رو حتیالمقدور بخونیدش ...پیشاپیش خوش بخوانید ولذت ببرید😊
1
کیمیا مرادی
21 ساعت پیش
3