یادداشت محدثه ز

محدثه ز

محدثه ز

دیروز

        "بعضی مردم معتقد بودند خدا او را به دنیا آورده تا رنج‌ها ‌و مصائب چند پیامبر عزیزش را در او مرور کند، ببیند آستانه تحمل یک آدم کجاست؟ کجا میشکند؟ بار کدام شان را می تواند یک تنه به دوش بکشد؟ بعد یکی یکی به بارش افزوده، خواسته ببیند بار چندتاشان را می کشد؟ این اشرف مخلوقات چقدر کوه است؟ چقدر دریا؟ چقدر بیابان؟ اگر نیست چرا اسمش اشرف مخلوقات است؟"
.
.
"نام تمام مردگان یحیاست" ، که نگارشش ۳۰ سال زمان برده، یک داستان غم‌انگیزه اما برخلاف سفمونی مردگان و سال بلوا، تاریک نیست! 
کتاب نثر روانی داره، و اونقدر جذابه که بشه یک‌نفس خوند اما به نظرم فصل آخرش سبک بیان و لحن کمی تغییر میکنه و تا خواننده میاد ارتباط برقرار کنه کتاب تموم میشه!

کتاب آمیزه‌ای از امروز و دیروز، خیال و واقعیت (مثل تماما مخصوص) و تلفیقی از اساطیر و انسان‌های زمان ماست (مثل سال بلوا) که همه این‌ها کنار هم داستان را شاعرانه‌تر و دل‌انگیزتر میکند.
به نظرم فقط عباس معروفیه که می‌تونه تو یک کتاب بارها و بارها یک روایت رو از یک زاویه نقل کنه و خواننده هر بار مثل همون بار اول لذت ببره!
"اینها معجزه نیست؟!"
عنوان کتاب از یکی از اشعار زنده یاد محمدعلی سپانلو گرفته شده، این رمان از دل سال بلوا عبور میکنه و در حواشی حوادث بار دیگر با سرهنگ نیلوفری، دکتر معصوم و حسینای کوزه‌گر ملاقات میکنیم. اگر سال بلوا را خوانده باشید با این ظرافت اشارات و تداخل دو داستان عشق میکنید، اما این‌طور نیست که اگه سال بلوا رو نخونده باشید متوجه داستان نشید.
پایان‌بندیِ "اینتراستلار طور" کتاب رو خیلی دوست داشتم، هر چند توقع داشتم تو یه نقطه اوج باشکوه‌تری تموم شه و من‌ِ خواننده رو در هاله‌ای از ابهام بذاره.
پ.ن: باید یک روز برم سنگسر!

"داستان زندگی اینها قصه نبود. نه‌. شاید اسطوره بود که همه آدم‌ها را به یک نظر واحد برساند. ولی نه. اسطوره هم نبود. افسانه بود؛ افسانه‌ای که به واقعیت شباهت داشت."
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.