یادداشت مسیح ریحانی

        مگر می‌شود از کنارِ دنیای کتاب‌ها گذشت و «سروش حبیبی» را نشناخت؟ حکما که نمی‌شود. در این کتاب کوتاه و ارشمند که به همت «نیلوفر دُهنی» توسط «نشر برج» در پاییز ۰۳ منتشر شده است، بیشتر با این مترجم شهیر ادبیات کشورمان آشنا می‌شویم.

«نیلوفر دُهنی» در یک بعد از ظهر گرم تابستانی در پاریس، به خانه‌ی «سروش حبیبی» می‌رود تا با او گفت‌وگویی داشته باشد درباره‌ی صدسالگی محمد قاضی که زمانی با آقای حبیبی همکار و همنشین بودند.
همان‌طور که در پیش‌گفتار کتاب آمده است، سروش حبیبی پیش از آن‌که از محمد قاضی بگوید: «از این گفت که آشنایی با چندین زبان فرصتی برایش فراهم آورده تا آثار مختلف ادبیات را به زبان‌های اصلی بخواند. از این گفت که در فرانسه و در سال‌های جوانی، روزگاری که بسیار کتاب می‌خوانده، میل به شریک کردن ایرانیان در لذت خواندن این آثار سبب شده ترجمه‌شان کند و بعد که به آلمان رفته، با زبان آلمانی آشنا شده و باز تمایل پیدا کرده شاهکارهایی را که می‌خواند به هم‌وطنان خود بشناساند.»

این کتاب که حقیقتا قند و شکر است و خواندن‌اش در یک نشست امکان پذیر است، هر خواننده‌ی علاقمند به ادبیاتی را می‌تواند مجذوب خود کند.

پس‌گفتاری که «نیلوفر دُهنی» پس از گفت‌وگو در کتاب جای داده است، بسیار خواندنی است. خاصه آن بخشی که نویسنده‌ای در دوران تحصیل به مدرسه‌شان می‌آید و در پاسخ به سئوال یکی از دخترها که پرسیده بود: «برای این‌که نویسنده‌ی بهتری بشویم باید رمان بخوانیم یا کتاب‌های دیگر؟» جمله‌ای گفته بود که بعید می‌دانم هرگز فراموش‌اش کنم. من این جمله را که در ادامه می‌آورم، با پوست و گوشت و استخوان لمس کرده و زیسته‌ام.
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.