یادداشت هآرو

هآرو

هآرو

1404/6/14

«فکرش را ه
        «فکرش را هم نمیکرد که همین حالا دارد به اربابش نگاه میکند، به تنها کسی در جهان که سرنوشتش بین دست های اوست» 
عاشق شخصیت مدی اخرای کتاب بودم. مخصوصا اینجا 
هیچوقت فکرشو نمیکردم ابن کتاب در حدی باشه که بتونه به گریه بندازتم. هیچوقت فکرشم نمیکردم داستان در حدی واسم شوکه کننده بشه که کتابو زمین بزارم چشمامو ببندم و از شدت حیرت سعی کنم داستانو از اول تو ذهنم تحلیل کنم و موقعیت هارو باهم جور کنم.باورم نمیشه در این حد ازش خوشم اومده. این کتابو از کتابخونه خوندم ولی حالا واقعا دلم میخواد حتما واسه خودمم داشته باشم و بعدا بارها و بارها دوباره بخونمش.اولای کتاب به شدت کند بود، اصطلاح ها و جزئیات زیاد خسته ام میکرد اما حدودا از صفحه ۱۵۰ به بعد واقعا جذاب شد. پس صبوری کنید و تا اونجا بخونیدش بعد تصمیم بگیرید که ادامه بدید یا کنارش بزارید. اما مطمئنم به محض اینکه به اون صفحات برسید کنار گذاشتنش غیرممکن میشه واستون. 
      
27

6

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.