یادداشت محمدرضا ایمانی
1403/7/28
4.8
9
مقدمه: مرحوم مسکوب ابتدا سعی میکند با محور قرار دادن «طلب دانایی» تراژدی ادیپوس شهریار را در مقایسه با روایت پرومتئوس معنا و تفسیر کند؛ بدین شرح که هر دو آنان طالب دانایی بودند و این را در تراژدی ادیپوس با نقل قولهایی از اوایل تراژدی، آنجا که او برای فهمیدن ماجرای چرایی شیوع طاعون ابرام میکند، نشان میدهد و در تراژدی پرومته نیز با اشاره به آتش دزدیدن او برای انسان. نکته ایشان این است که این طلب دانایی، برای شخص دانا رنج به ارمغان میآورد و برای دیگران راحتی؛ برای ادیپوس کوری و تبعید و برای مردمان رهایی از طاعون؛ ایضا برای پرومته اسارتی زجرآور و برای انسان عنصر رشد. شرح مرحوم مسکوب زیبا و دلنشین است؛ اما غلط. ایشان به اشتباه دانایی را به جای «مویرا یا سرنوشت یا تقدیر» مینشاند. شاید مفهوم دانایی بخش ابتدایی تراژدی ادیپوس شهریار را بتواند معنا کند، اما توانایی معنا بخشی به ادامه تراژدی و تراژدیهای بعدی را ندارد. همچنین این مفهوم برای تفسیر تراژدی پرومتئوس نیز راهگشا نیست، چرا که پرومته هر چند دانایی را برای انسانها به ارمغان میآورد اما در این فرایند خود به دانایی نمیرسد. مرحوم مسکوب در بخش دوم مقدمه که به نحوی تطبیق بین داستان اساطیری و داستان الهیاتی روی میآورد. این بهترین و جالبترین بخش مقدمه است و در کمال تعجب در این قسمت ایشان به صورت ضمنی ملتفت اهمیت مفهوم تقدیر در داستان میشود اما بسطش نمیدهد. در این بخش ایشان به داستان نفرین خاندان اودیپوس و شباهت با گناه نخستین میپردازد و الخ. عجیب است که در بخش سوم حدودا 10 صفحه پایانی مقدمه کاملا به سمت تقدیر میچرخد و زبیا، اما متطول، شاعرگونه و کمی خستهکننده، عنصر تقدیر را در دو تراژدی ادیپوس شرح میدهد. عجیب است او که به خوبی از اهمیت مفهوم تقدیر آگاه است چرا اصرار دارد که دانایی نیز نقش مهمی داشته! گویا در صدد تفسیر داستانی قدیمی با عنصری جدید و مدرن است که به قضاوت بنده شکست میخورد. ادیپوس شهریار: تراژدی اینگونه آغاز میشود که گویی طاعونی در شهر افتاده و همگان به درگاه ادیپوس آمدهاند تا اون چونان که در گذشته با حل معمای ابوالهول آنها را نجات داده، بار دیگر نیز زندگی بخش آنها شود. اگر بخواهیم دریفوسی تفسیر کنیم، با توجه به اینکه در دوران تراژدی پساآیسخولوسی به سر میبریم، از جهت نقطه وحدت بخش تبای، آپولون خدای مرکزی تراژدی است. شرحش به این صورت که در یونان هر خدایی حیوانی دارد. برای مثال حیوان زئوس جغد است که در جای جای ایلیاد به آن برمیخوریم. حیوان آپولون هم موش است که در ابتدای ایلیاد میبینیم سپاه آگامننون چون به معبد آپولون یا همان فیبوس بیحرمتی کردند دچار طاعون شدند. در ادیپوس شهریار طاعون که از موش شیوع پیدا میکند، در شهر شایع شده و پیداست که آپولون به دنبال کیفر شهر است و به همین دلیل نیز به دنبال غیببین معبد او میفرستند. حال چرا آپولون کیفر میدهد؟ به مانند تریلوژی اورستیا، همانجا که آپولون حامی اورستس بود که مادر خود را بکشد، در اودیپوس شهریار نیز اودیپوس چون هرچند نادانسته پدر خود را کشته و چون باز هم نادانسته با مادر خود همبستر شده، باید عقاب شود. و جالب اینجاست که اودیپوس قبل از اینکه توسط مردم شهر کشته شود، خود در کشتن مادر و کور کردن خود پیش دستی میکند گوییا که میخواهد اراده کار به دست خود باشد نه خدایان. نکته آخر این تراژدی شیونی است که اودیپوس میکند که در نوع خود بینظیر است. هم از نظر ادبیات (که البته نشان هنر مسکوب است) و هم از نظر میزان که طولانیتر شیونی است که تا کنون درباره تقدیر در تراژدیهای یونانی دیدهام. سیر عبور از خدایان همین است. آنقدر شکوا از تقدیر زیاد خواهد شد که به زودی رئاستشان پس زده میشود. ادیپوس در کلنوس: در این تراژدی میبینیم ادیپوس از آن جهت که به تقدیر خود گردن فرود آورده است، پیری روشن بین شده. در تراژدی معمول این است که آدمیان بعد از شنیدن تقدیرشان از هاتفهای غیبی سعی در تغییر آن دارند که در آخر نیز به آن مبتلا میشوند. اما ادیپوس چون از تقدیری که بر او رفته باخبر میشود، گویی خودش خودش را عقاب میکند و این نکتهای است که ادیپوس را به سعادت میرساند برعکس دیگران. این تراژدی میخواهد نشان دهد که اگر به تقدیر گردن نهید لااقل مانند ادیپوس به مرگِ بیمرگی میمیرید و نه با تحقیر. مسئله دیگر آنکه ادیپوس بعد از تبعید از تبای به آتن پناه میبرد. هنوز وجه این مسئله را نفهمیدم. مشخصه آن در نمایشنامه قانون است بالاخص در دیالوگ بین سرآهنگ و کرئن که سرآهنگ کرئن را از عقاب قانون میترساند ولی او به تحقیر قانون میپردازد که در نهایت نیز با حضور پادشاه آتن میبینید که اتفاقا سمبه قانون پرزور است. در این میان پایانبندی نمایشنامه نیز در نوع خود جالب است. ادیپوس آنگه که به جایگاه مرگش (یا عروجش؟!) میرود، دخترانش را از غار بیرون میکند و تنها میگوید تسئوس بماند. سپس میگوید «پادشاها! شهر تو باید رازی را که اکنون میگشایم، تا پایان روزگار در نهان قلب خویش پنهان نگاه دارد. ... آن سرزمین پنهان از نظر را نباید به هیچ انسان بنمایی چه آن مکان از امروز تا ابد برای تو سرچشمه نیروی است بزرگتر از سپرها و نیازهها هزارن سپاهی و هم پشت. تو تنها با من به مکان مقدس میآیی و آنگاه راز مقدسی را ... میبینی و میدانی. ... تویی که باید آن را نگاهداری، تنها تو. و آنگاه که زندگی به خاموشی میگراید آن را فقط به یکی، به جانشینان برگزیده خود بگو و او نیز همچنین به دیگری و به دیگری.» (ص ۲۲۲) سخن از راز مقدسی است که جز تسئوس نباید بداند و او نیز جز به جانشینان خود نباید آن را افشا کند. آن راز سرچشمه نیرویی است برای آتن که از سپاهیان و جنگجویان نیرومندتر است. به راستی آن راز چیست؟ رازی که به وسیله ادیپوس که به خاطر گردن نهادن به تقدیر حالا پیری نهانبین شده چه میتواند باشد؟! آیا قانون است؟ مگر از پیش نداشتند؟! آیا خرد آتنی است؟ مگر فقط در آتن بود؟! آیا دموکراسی است؟ نمیدانم. هرچه که هست سوفوکلس در حال تئوریزه کردن الهیاتی حکومت آتن است. سوفوکلس در مقام شاعر-پیامبر باید به نوع جدید حکومتی که به ظهور آمده و پشتیبان وی نیز هست، مشروعیت ببخشید و کجا بهتر از یکی از برترین آثار تراژیک یونان. نکته دیگر آنکه از دل این تراژدی تراژدی دیگری نیز زاده شده یا به عبارت دیگر معنا بخشیده میشود. در تراژدی «هفت تن بر ضد شهر تب» اثر آیسخولوس دیدیم که در پایانی تراژیک، دو برادر همزمان به دست یکدیگر کشته میشوند. در این تراژدی سوفوکلس یه قدم عقبتر آن تراژدی را نقل میکند و اینگونه معنای تراژیک اثر را برای ما روشن میکند. در صحنهای خبر میآورند که پولونیکس آمده و در حال زاری بر درگاه خدایان است و تقاضای دیدن اودیپوس را دارد. اودیپوس با رفت و برگشت بسیار، در نهایت میپذیرد که با او حرف بزند. پولونیکس قصد خود را از حمله به تبای و همدستی خود با آرگوی را به اطلاع او میرسند. اودیپوس نیز با بیانی ما بین نفرین و پیشگویی سرنوشت دو برادر را به پسرش میگوید. در صحنه آخر میبینیم که هرچند پولونیکس از ماتأخر خود آگاه است اما میرود که همان کار را انجام دهد چون «مجبور» است. در تراژدی آیسخولوس پایان تراژیک را دیدم اما معنا بخشی به آن تراژدی و هامارتیا یا گناه تراژیک را در اثر سوفوکلس میبینیم. هرچند که پولونیکس در به تخت نشستن به جای پدر مجبور است، اما به دلیل گناه نخستین کادموس است که جفت فرزندان ادیپوس به پایان تراژیک دچار میشوند. پولونیکس نیز به هامارتیای خود که لشکر کشی به تبای است، آگاه است؛ برعکس اودیپوس که به هامارتای خود، یعنی کشتن پدر و ازدواج با مادر خود، آگاه نبود. آنتیگونه: ماجرای این تراژدی پس از تراژدی «هفت تن بر ضد شهر تب» روی میدهد و در قسمت نخست شاهد ماجرای منع تدفین اجساد توسط کرئن هستیم که آنتیگونه نقضش میکند. به زعم حقیر نقطه مرکزی این بخش از تراژدی قانون است چرا که کرئن اصرار دارد که من منع اجساد را قانون کردهام و همه باید از آن پیروی کنند. در نظر بیاورید که تبای شهر اهل قانونی نیست چرا که شهریار خود، اودیپوس، را به حل معمای ابوالهول بر میگزیند و کرئن تازه در تراژدی قبل در مواجهه با آتن است که با مفهوم قانون روبهرو مشده است. حالا که خود بر حسب تصادف و نه قاعده -که این نیز خود طنز داستان است- به فرمانروایی رسیده میخواهد قانونی وضع کند اما نمیداند که قانون پیروی از حساب، قاعده، اصل و ... (در حقیقت logos) است و نه حرف زورگویانه یک دیکتاتور. کرئن در گفتوگوهای بسیاری سعی دارد از آوردن نام زئوس برای تثبیت حرف خود کمک بگیرد -زیرا که زئوس خدای حامی پادشاهان است- اما آنتیگونه به او گوشزد میکند که «قانون زیرزمین (یعنی دنیای مردگان) با روی آن یکسان نیست» و اینگونه میخواهد تدفین برادر خود را توجیه کند بدین صورت که هرچند او در تبای گناهکار است اما در دنیای مردگان که خدایی چون هادی بر آن فرمان میراند، بیتقصیر است چرا که بر اساس تقدیر عمل کرده و در این عملکرد گناهکار نیست. نهایت این ماجرا مجادله کرئن با پسر خود یعنی هایمن است که او تلاش میکند پدر را متوجه مفهوم قانون و اقتضائات آن بکند: «کرئن: آیا باید به دلخواه وی بر این شهر فرمان برانم و یا به دلخواه خود؟ هایمن: هیچ شهری نیست که از آن یک نفر باشد. کرئن: هر شهری فرمانبردار فرمانروای خود است. هایمن: اگر میخواهی به تنهایی حکومت کنی پس به بیابان برو.» (ص 273) جدا از اینکه مایههای سیاست یونانی را در همین گفتگو میبینید، هایمن میخواهد به پدرش بفهماند که اقتضای قانون، حکومت بر مبنای رأی جمعی است و نمیشود که دیکتاتورمآبانه حکومت کرد و دم از قانون نیز زد. روشن است که تلاش سوفوکلس در جهتی است که تماشاگران آتنی را نسبت به امتیازات و اقتضائات دموکراسی ملتفت کند. پایان تراژدی نیز مرگ آنتیگونه و خودکشی هایمن را به دنبال دارد. این اولین باری است که در تراژدی یونانی زنی قهرمانه در جدال با تقدیر به پایان تراژیک خود میرسد. آنتیگونه میمیرد برای اینکه به قول هگل دفاع از قانون خانوادگی را در مقابل دفاع از قانون دولت بر میگزیند.
(0/1000)
نظرات
1403/7/28
آقا من اینو بوکمارک کردم که سر فرصت بیام سرش. ولی عجالتا، اینجور که شنیدم ارسطو توی بوطیقا برای شرح تراژدی یونانی و اینا، سراغ ادیپ رفته، درسته؟
1
0
1403/7/29
1