یادداشت
1403/7/9
4.3
13
جزیره شاتر، از اون دست کتابهای معمایی بود که میپسندم. بخش سرآغاز کتاب از زبان دکتر لستر هستش. که تا اواخر کتاب شخصیت ناشناختهای هست. و فصل اول با کودکی تدی شروع میشه. تدی شخصیت اول کتاب هست و همراه همکار جدیدش چاک که هردو مارشالهای ایالت متحده هستند، برای رسیدگی به پرونده فرار خانمی به نام ریچل سولاندو از بیمارستان روانی اشکلیف (که در اصل زندان هستش)، وارد جزیره شاتر میشوند و داستان از اینجا تقریبا شروع میشه. تا حدود ۵۵٪ از کتاب رو با هدف رسیدگی به پرونده و پیدا کردن سرنخها جلو میره، و بعدش داستان یه مقدار تغییر پیدا میکنه. پایان کتاب دقیقا برعکس تصورات و معادلات ذهن من بود، شاید چون همیشه پایان کتابها با خوشبینانه ترین حالت هستش، و اقای لهین با خوشبینی من موافق نبودن. - من تصور می کردم که قراره اتفاقات ترسناکی برای این دوتا مارشال بیوفته مثل همه داستانهایی که توی بیمارستان روانی هستند، که خبری از این سبک ترس و هیجانات نبود. شاید هم ترسی که توی این داستان بود، رنگ و ظاهر متفاوتی داشت. - در کل دوستش داشتم، و خب به معمایی پسندها پیشنهاد میدم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.