یادداشت عینکی.

عینکی.

عینکی.

1404/6/22

کتاب «خاطر
        کتاب «خاطرات سفیر» رو یه خانمی توی اولین اعتکاف عمرم بهم قرض داد، چرا؟ چون همون روز اول کتاب قبلیمو تمومیده بودم و از قیافم یه "گشنمه، یه کتاب بدید من بجوم" خاصی موج میزد.
خلاصه که قرض دادن این کتاب به من همانا و لذت بردن از اولین و باحال ترین کتاب مذهبی‌ای که خوندم همانا! دیدید که مثلاً طرف شیر قهوه دوست نداره ولی یهو یه روز عادی دو قلوپ شیر قهوه میخوره و عاشق‌پیشه‌ی اون یه لیوان شیر قهوه میشه؟ منم یه همچین چیزی بودم، هیچوقت علاقه‌‌ی خاصی به مذهبی خوندن نداشتم ولی این کتاب مثل یه تیشرت صورتی میون صدتا تیشرت مشکی، برام خاص و تک شد.
کتاب، داستان و ماجراهای یک خانم توی خارج کشور رو روایت می‌کنه که درمورد اسلام و حجاب و اینجور چیزا صحبت میشه و کلی بخش های طنز داره که آدم باهاش حال میکنه، از طرفی خسته کننده نیست و اینکه ماجراهاش واقعیه جالب‌انگیز ترش میکنه.
البته باید بگم که این کتاب خاطره‌محوره و نباید توقع زیادی ازش داشت.
همچنین معتقدم این کتاب بدرد شروع سبک مذهبی میخوره و خب، من توی سبک خودش بهش پنج‌تا ستاره‌‌ی غول‌پیکر میدم.
      
38

5

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.