یادداشت سیده زینب موسوی
1403/12/24
کل این جلد سوم از مجموعهٔ خانوادهٔ تیبو در واقع «کتاب» هفتم از این مجموعهست، با عنوان «تابستان ۱۹۱۴»، که البته تو این جلد هم تموم نمیشه و تا اواسط جلد چهارم ادامه داره. جایزهٔ نوبل هم بعد از نوشتن این کتاب (تابستان ۱۹۱۴) به روژه مارتن دوگار داده شده. در نتیجه میشه گفت داستان هنوز تا اینجای کار کامل نیست و احتمالا به خاطر زیاد شدن حجم کتاب، ناشر نسخهٔ فارسی تصمیم گرفته از وسط نصفش کنه 🤷🏻♀️ به هر حال در مورد همون مقداری که تو این جلد دیدیم نظر میدم. اینجا شاهد بحثهای بیپایان ژاک و رفقای سوسیالیستش در رابطه با مسائل مختلف و به خصوص جلوگیری از وقوع جنگ هستیم، طوری که واقعا خیلی جاها کتاب حالت داستانیش رو از دست میداد و خوندنش حتی برای من به عنوان یک عدد سمپات سوسیالیسم 😄 هم سخت میشد :) ولی همین هم فراز و فرود داشت و بعضی بحثها واقعا جالب بودن، هرچند سرنوشت محتومی که در انتظار این آدمها بود باعث میشد همهٔ تلاشها و بحثهاشون عبث به نظر برسه و هر چی به آخر کتاب نزدیک میشدم بیشتر صبرم رو در برابرش از دست بدم. با خودم میگفتم وقتی میدونیم این جنبوجوشها و حرفها قرار نیست فایدهای داشته باشه چرا باید نویسنده این همه با جزئیات بهش بپردازه؟ البته که کتاب از تیکههای داستانی هم خالی نبود ولی این بخشها درصد کمی رو به خودشون اختصاص داده بودن. قشنگترین بخشهای داستانی هم به نظرم مربوط به تیکههای ژاک و ژنی بود. البته که من تو این تیکهها یه مقدار حالت انکار و ناباوری داشتم چون به نظرم چیزی که اینجا از ژنی میدیدیم به هیچوجه با شخصیتش تو کتابهای قبل قابل جمع نبود! در مورد آنتوان هم که دیگه چیزی نگم 😒 همچنان در حوزهٔ شغلی پرتلاش و در حوزهٔ روابط جنسی داغون. اینقدر هم کلا نظریهٔ اخلاق حاکم بر زندگیش نسبت به خودش روادارانهست که هر کاری هم میکنه تهش با دو ثانیه فکر میتونه همه چیز رو به نفع خودش تفسیر کنه و در قبال اون مسائلی که احیانا ممکنه به محکومیتش منجر بشه راه حلش پاک کردن صورت مسئلهست 🙄
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.