یادداشت آریانا سلطانی

        خاکستر گرم
نوشته شاندور مارائی
ترجمه مینو مشیری

.
بخشی از کتاب:
نظرت چیست؟ آیا تو هم فکر می‌کنی آنچه به زندگی ما معنی می‌دهد شور و عشقی است که ناگهان روح و جان و جسم ما را در خود می‌گیرد و برای همیشه درونمان را می‌سوزاند، حالا هر اتفاقی هم که در زندگی ما رخ دهد؟ به نظر تو هم اگر چنین تجربه‌ای را کرده باشیم، زندگی‌مان به عبث و بیهوده نبوده است؟ آیا شور و عشق تا این حد عمیق و هولناک و باشکوه و غیر انسانی است؟ 

🔶️🔶️🔶️🔶️

رمان خاکستر گرم، کتابی پرشور، هولناک و تلخ و پرفراز و نشیب است. همچو ضرباهنگ زندگی، و همچنین با عظمت، به بزرگی و سترگی ژرف‌ترین وقایع جزئی و ظریف زندگی بشری.
داستان از زبان و زاویه دیدگاه ژنرالی سالخورده روایت می‌شود که چهل و یک سال خود را در خلوتش و در انزوا حبس کرده و انتظار می‌کشد. ژنرالی که تک تک لحظات زندگی‌اش را دهه‌ها مورد مداقه و بررسی قرار داده تا که روزی مسافر مورد نظرش از سفر بازگردد و به سوال‌های او پاسخ دهد. سوال‌هایی به عمق زندگی و طول سالیانی که از یک دوستی و جرقه‌ای از صمیمیت آغاز شده و سپس با خیانت به عهد و غم و جراحت‌های روحی بسیاری به تنهایی منتهی شده است.

این ماجرا سرشار از تلالو تلاش بشر برای فهمیدن زندگی‌ست؛ درک و تبیین هرآنچه در این زیستن پر گرم و گداز بر سرمان می‌آید. هرآنچه شیرین و تلخ به نظر برسد و در آخر پاسخ و معنایی که برای آن می‌یابیم.

رمان مارائی رئالیستی، روایتگرایانه و مدرن بوده و از جوهره روانی و فلسفه زندگی و ارتباطات انسانی مایه می‌گیرد. سطر به سطر آن جملاتی ناب و درخشان دارد که خواندن چندباره آن جملات و گفتگوها را لذت بخش می‌کند.
ویژگی ادبیات اصیل این است که چنان واقعیت گسترده‌ای خلق می‌کند، حتی با وسعتی به محدوده یک خانه یا توصیف یک اتاق، که از طریق خواننده قابل لمس واحساس می‌شود. جزئیات آن و همچنین اتصال آن قطعات ریز و نامحسوس با نخی نامرئی، خلقتی منسجم و زیبنده می‌آفریند. ویژگی دیگر آنکه نه تنها در ساحت داستان که در ساحتی در پس پرده آن روایت، خواه تفسیری تاریخی، اجتماعی و یا سمبولیک می‌تواند به وقایع جهان شمول و یا اتفاقات زندگی تک تک مخاطبان خود متصل شده و معنایی ضمنی و شخصی برای هریک از خوانندگان خود بازآفرینی کند.
خاکستر گرم هردو خصلت را داراست و به زیبایی و شکوه تمام در قالب یک رمان ادبی غنی و بامنزلت در تاریخ ادبیات قرن بیستم اروپا قرار می‌گیرد.

مارائی از فاشیسم نازی بیزار بود و در قرن بیستم پس از سلطه کمونیسم وادار به مهاجرت شد. وی پیش از کوندرا و هم‌نسلان او به واکاوی دقیق انسان‌ها و روابطشان پرداخته است. او در سال ۱۹۸۹ و در غربت با شلیک گلوله‌ای به مغزش به زندگی خود خاتمه داد.

در پناه خرد
      
6

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.