یادداشت زینب

زینب

زینب

5 روز پیش

        این کتاب تجربه‌ی زندگی در تبعید از نگاهِ یک کودکه.
همه‌ی اون تلخی‌ها و سختی‌هایی که تا حالا شنیدیم و خوندیم و حتی تصور می‌کنیم رو حالا یک کودک تعریف می‌کنه.

راوی این داستان، پتیاست؛ پسربچه‌‌ی لهستانی که با خانواده‌ش به سیبری تبعید شده.
در نتیجه‌ی اتفاقات تلخی که برای اعضای خانواده افتاده، حالا پتیا و مادرش تنها زندگی می‌کنن.
با خوندنِ خاطرات پتیا دیدم که چطور کمبود غذا و گرسنگی کاری کرده که یک کودک آرزو کنه خودش تبدیل به یک قرص نان بشه تا هیچ‌وقت گرسنه نمونه…
یا به این فکر کنه مگه چه خطایی کرده که خدا این مجازات رو نصیبش کرده؟ 
اصلا نکنه خدا اداره‌ی زمین رو به شیطان سپرده؟!
چون شرایط اصلا جوری نیست که نشون بده خدا با اون‌هاست!

کتاب فصل‌های کوتاهی داره که هرکدوم اشاره به یک بخشی از زندگیِ پتیا و یک تجربه‌ی جدید دارن.
گاهی از احساس‌های جدیدش می‌گه، گاهی از آدم‌هایی که وارد زندگی‌ش می‌شن و خیلی از بخش‌ها هم از آدم‌هایی می‌گه که توسط مامورهای امنیتی به راحتی حذف می‌شن.

افکار کودکانه‌ی پتیا، تخیلش، هوش و هیجانش برای زندگی کاری می‌کرد که نگران سرنوشتِ این معصومیت باشم و الان دیگه می‌تونم بگم کتابی بود که دوستش داشتم.
اگه تصمیم داشتید بخونید، حواستون باشه  یادداشتِ ابتدای کتاب رو نخونید چون بخشی از داستان اسپویل شده.
      
63

8

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.