یادداشت سیده زهرا رضایی

آسمان، کیپ ابر: مجموعه داستان
        
آسمان کیپِ ابر. از اسمش خوشم آمد. خانم طاهری گفته بود هر بار که دستش به نوشتن نمی‌رود، قلم حسینی زاد هلش می‌دهد به نوشتن.
نیرویی، کنجکاوانه هُلم می‌داد بپرم توی آسمان کلمه‌های محمود حسینی زاد و ببینم از ابرهای پف‌کرده‌ی ذهنش چه جمله‌هایی سُر خورده روی کاغذ.
عکس روی جلدش، دوتا استکان خالی بود که خورده بودند به هم. انتظار تصویر یک آسمان آبی داشتم که تا خرخره ابر توی دلش دارد. ابرهای کومه‌ایی و قلمبه. سفید و گوله گوله روی‌هم. اما دوتا استکان چاق خورده بودند بهم و جرنگ صدایشان ابرهای توی سرم را پراند. مقدمه‌ی عجیبی داشت. داستان اولش غم داشت. مادر که گفت: "بی‌خود می‌گن قلب از گوشت و عضله ست، طاقتش از فولاد بیشتره!" انگار یک تکه گوشتِ رگ پیچ شده آمد جلوی چشمم، تالاپ و تالاپ و سنگین به خودش لرزید. پیرزن رنجور پاشکسته‌‌ی پیچیده میان پتو هم.
از بعد داستان اول خواستم بگذارمش کنار. آن وقت اسمش می‌شد" کتابی که شاید زود ولش کردم". ادامه‌اش دادم اما. شاید اگر تا آخر می‌خواندمش می‌توانستم بعد‌ها عین خانم طاهری بگویم انرژی زای روزهای بی‌کلمه‌ بودنم است. تا آخر خواندم‌. هر سیزده داستان را. جمله‌های خوب زیاد داشت. آدم‌ باید منصف باشد. اما از آنهایی نبود که به دلم بنشیند. اسم این کتاب برای من کتابی‌ست که باهم کنار نیامدیم.

6ونیم از 10

      
19

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.