یادداشت سید امیرحسین هاشمی
1404/3/31
کلیاندیشی به سبک بدیو؛ مسئلههای یکسان، صورتبندیهای مختلف 0- بدیو در این کتاب از بررسی یک «ضدرخداد» حرف میزند؛ از سیاستمداری که آشفتهگوست و «باید تصدیق کنیم که ترامپ فینفسه چیزی است مبهم و نه بهواقع جالب [برای بررسیدن]». 1- مسئلۀ بدیو واضح است، چرخش به راست سیاست جهانی/غرب و ظهور اعجوبههای چون ترامپ، سارکوزی و دیگر احزاب دست راستی در دنیا، از موضوعات مهمی است که باید مورد تحلیل قرار بگیرد. برای بدیو ترامپ «دردنشان/symptom» سیستمی جهانگیر است که سرمایهداریِ لیبرال نام دارد. بدیو که از معدود کسانی است که امروزه روز به صورت عیان از کمونیسم میگوید، ترامپ را در این بستر کلیِ معضلات سرمایهداری در سطح جهانی میداند. خیلی بر روی جزئیاتِ این ماجرا حرفی برای گفتن نیست که بعید است بتوانم میان فهمِ خود با بدیو، فصل مشترکی را برای بحثِ مشترک پیدا کنم، بلکه میخواهم به نقد سطحِ بالای «کلیتبخشی» در اندیشۀ بدیو بپردازم. 2- اینکه امور را در بستر کلیتها فهم کنیم به نظر لاجرم است. چه آگاهانه باشد چه نباشد، بعید است تفکری پیدا شود که ذیلِ کلیاتی که یا خود تعریف کرده است یا عدهای از بیرون آن کلیت را بر اندیشه قالب زده اند به مفهومپردازی نبپردازد و تمام اندیشهها در بستر کلیتها معناداریِ خود را یافت میکنند. اما این دلیل نمیشود که امور جزئی اندیشه به پای کلیتها سلاخی شوند؛ تفکری که آگاهانه به دنبالِ کلیتبخشی است، آبستنِ چنین سلاخیِ ماهرانهایست. بدیو نیز به عنوان متفکری شجاع که در عصری که همگی از «مرگ کلان روایتها» و ایدههای کلی گوشمان پر شده است، از اهمیت امور کلی حرف میزند، در خطر این کلانِ معضلِ «سر به نیست کردن امور جزئی در پای امور کلی» است. 3- بدیو به عنوان متفکری که به صورت واضح ربط خود به اندیشههای مارکسیستی را بیان میکند، فهمی که از ترامپ و برآمدن راستِ جدید را در سیاست جهان دارد را، در بسترِ کلیتر معضلات یا وجه مشخصههای نظمِ سرمایهداری فهم میکند. یعنی ترامپ برای بدیو زمانی معنادار است که آن را در جریان کلیِ سرمایه در جهان، منافع سرمایهداران و «دولت به مثابۀ حارث سرمایهداری» فهم کند. یعنی «ضدرخداد»ی بنام ترامپ برای بدیو این چنین است که معنادار است، ترامپ «دردنشان» امری کلی بنام سرمایهداریست. در این نحو از بررسی، بدیو به صورت بهنسبه سازگار در درونِ گفتمانِ نظریِ چپی که طلایهدار آن است به نقد ترامپ میپردازد؛ اما از بزرگترین مشکلات بدیو همین است که حداقل تلاشی برای خروج از زمینۀ گفتمانی خود نمیکند. برای نقدِ رویکردی دیگر، اگر مبنای بحث را رویکرد و نگاهِ خود به عالم و آدم قرار بدهیم و به صورت بیرونی نسبت به وضعیت مورد نقد به نقد آن وضعیت بپردازیم، در بهترین حالت آب در هاون کوبیده ایم. طبعا هیچگاه خروجِ محض از موضع خود و قرارگیری در موضع مقابل، برای هیچکس ممکن نیست، اما این دلیل نمیشود که بدین جهت حداقل تلاشی نکنیم. اما مشکلِ کلیتبخشی به این مورد ختم نمیشود. 4- از بغرنجترین مسائلِ فلسفۀ علم را میتوانم در نسبتِ بینِ «نظریه» و «مشاهده» پیدا کرد. به بیانی، هر نگاهی به عالم، «باری» نظری بر خود دارد و هیچنگاهِ بیطرفِ مطلقِ منفک از نظریه وجود ندارد؛ اما این بدان معنا نیست که به سلاخی مشاهده به پای نظریه بنشینیم. زمانی که اندیشهای به دنبالِ کلیتبخشی در خود باشد (در این بررسی، بدیو به دنبال فهمِ ترامپ در کلیتِ فهمِ خود از جهانِ امروزِ سرمایهدارانه است)، بیشتر خطر «سلاخیِ مشاهده به پای نظریه» را به جان میخرد. اما در نهایت، بدیو به دنبالِ فهمِ جهانی است که در آن برآمدنِ ضدرخدادی چون ترامپ «ممکن» شده است. بحثِ در شرایطِ امکانِ ظهور ترامپ و پدیدههایی چون اوست. 5- از موارد مورد توجه در تحلیل بدیو دوگانهایست که میانِ ترامپ و «سیاستمدارِ کلاسیکِ اهلِ بورژوآزی فرهیخته» میسازد. این همان دوگانهایست که بسیاری با آن پوپولیسم ترامپ را تصویر کرده اند؛ ترامپ خلافآمدِ جریانِ مرسومِ نخبگانِ سیاسی جامعه است با رفتارهایی مشخصا پوپولیستی (اینجا پوپولیسم به معنای ناسزای سیاسی مورد بحث نیست. برای مطالعۀ بیشتر کتابِ «پوپولیسم چیست» از مولر گزینۀ خوبی است)، ژستِ مخالفِ جریان غالب بودن را به خود میگیرد که برای جمعیت سرخوردۀ جامعه خود کالایی خریدنی است. 6- در جایی از مباحث، واقعا حرفی به نسبت بدیع را از بدیو خواندم که شروعی بود بر تحلیلِ «زبانِ» ترامپ که به غایت میتواند محلِ تحلیل باشد برای فهمیدنِ این امرنافهمیدنیِ سیاست امروز آمریکا. این برداشت از زبانِ ترامپ که «دیگر هدفِ زبان، توضیح یا دفاع از دیدگاهی به شیوهای روشن و رسا نیست؛ بلکه تولید عواطفی است که به کار ایجاد وحدتی بیاید که به شکلِ گذرا نیرومند باشد»، بسیار ملموس و قابل فهم است. از توئیتها و اظهارات او در همدستیِ مستقیم در تهاجم اسرائیل به ایران به راحتی میتوان این مورد را درک کرد. هدف ترامپ بیانِ واضح موضعِ خود نیست، بلکه هدفِ او تاثیرگذاشتن بر خریداران داخلی حرفهایش و تاثیرِ عاطفی گذاشتن بر مخاطبین غیرداخلی حرفهایش (مثلا مردم ایران) است. این نحو از به بازی گرفتنِ زبان توسط ترامپ در این زمانه، جای تامل دارد! 7- یکی از مباحثی که بدیو بسیار تکرار میکند، یکهتازی نظم سرمایهداریِ لیبرال از آن حیث است که دیگر بدیلی ندارد. به علت شکستِ کمونیسم در قرن بیست، سرمایهداریِ لیبرال دیگر لازم نیست بر مناسب بودنِ خود پافشاری کند، بلکه همین که بر «سیاست بدون بدیل» بودنِ خود تاکید کند، کافی است. یعنی نظمِ سرمایهداری اذعان دارد که کامل نیست، اما چون بدیلی برای آن وجود ندارد، گردنِ نهادنِ به سرمایهداری را ضروری میکند. بدین جهت است که بدیو باری دیگر سوالِ مشهورِ لنین که «چه باید کرد؟» را میپرسد. 8- بدیو در جایی از متن بحثی نظری در ذاتِ دولت و نحوۀ تعامل تضادها در درون دولت بود که به نظرم بسیار قابل توجه بود و صورتبندیِ بدیو از بحث را دقیق و خوب یافتم. 9- در پایانِ آخرینِ سخنرانیِ این کتاب، بدیو بحثهایی را پیش کشید که از اول متن دنبال آن بودم. بیانِ ایدههای رادیکالی که باید از دهنِ بدیو شنیده شود. ببنید، بدیویی که به دنبال ایدههای کلیست و با تصویری که سرمایهداری از «بیبدیل»بودن خود ساخته است، باید رادیکالترین ایدههای ممکن را تخیل کند. در این وضعیت، اندیشههایی چون اندیشههای بدیو باید به قوۀ خیال بازگردند که از این مسیر امکانِ اندیشیدن به بدیلهای برای نظمِ غالبِ امروزه را ایجاد کنند. ایدههای رادیکالِ بدیو از جمله عدمِ اهمیتِ مرزهای سیاسی و «سیاست هویت»، عدم نیاز به دولت و مواردی از این دست است که مشخص است رادیکال بودنِ این ایدهها. خلاصه که اینجوریاست!
(0/1000)
نظرات
1404/4/1
مورد شش جالب بود. من خیلی به ادبیات ترامپ دقت میکنم. به نظرم زبان جالبی داره و جمله بندی ش خیلی خاص و دقیقه.
1
1
سید امیرحسین هاشمی
1404/4/1
1