یادداشت سید امیرحسین هاشمی
1402/10/15
3.8
9
خوب و دیگر هیچ! قبل از صفر- نمایشنامه رو با ترجمه داریوش مؤدبیان از سری طنزآوران جهان نمایش خوانده ام.جا ندارم 0- به قول داریوش مؤدبیان، دیروز با امروز فرق داشته است؛ اما به نظر من، با مختصاتی متفاوت از داریوشخان. دیروز دسترسی به منابع تحقیقاتی و آثار هنری سخت بوده است؛ چه کسی است که خاطرات «دوران سخت» تحصیل علم و دانش را از بزرگترهای جمع نشنیده باشد؟ اما امروزه در جهانِ دسترسی زندگی میکنیم. یک کلیک تا دسترسی به جهان لایتناهی وب؛ البته اگر فیلتر اجازه بده، یعنی فرض کنید نیست! اما دسترسی و مصرف، معادل تجربه نیست. دسترسی لزوما باعث دستیابی به تجارب ناب نیست. توضیح میدم، دندون به جیگر بگیر بچه! ببینید، امروز به مدد VODهایی نظیر نتفیلیکس و HBO و نمونههای وطنی مثل نماوا و فیلیمو، و البته جهانی سایت برای دانلود فیلم، غرق در جهان آثار سینمایی ایم، اما کدام یک از ما سختی دیدن آثار کلاسیک و عیش پس از آن را به جان میخرد؟ قبول دارید که دیدن یک سریال که یک پیرنگ مهندسی شده با المانهای روایی مورد علاقهیمان، خیلی بهتر است برای اوقات فراغت تا آثار استخواندار؟ اما «تجربه» همانطور که در زندگی به مرارت، سختی و استمرار حاصل میشود، به تجربه فهمیدهام که در هنر و ادبیات نیز به مرارت حاصل میشود. برای فهمیدنِ شعر حافظ، چه بخوای چه نخوای اگر اصول شعر کلاسیک و شعر فارسی، از قبیل وزن، آرایه و ویژگیهای زبانی را بدانی، حظ میبری غیرقابل وصول در تعریف برای ذهن اندیشنده! خلاصه با اینکه غرق در دریای اطلاعات بوده ام، اما سینما را کم تجربه کرده ام. کلی فیلم خوب دیده ام، اما یا بد دیده بودم ایشان را، یا بد موقع. خلاصه خوشحال و شاد و خندانم که کلی فیلم و اثر قابل اعتنا هست که تجربه نکردمشان. در ادبیات هم همین ام، تحقیقا هنوز جرئت نکرده ام سراغ کلان آثار ادبی بروم و انگیزه زندگی ام این است که تالستوی، داستایفسکی، هوگو، بولگاکف، شکسپیر، حتی هومر و دوستان و چندین بزرگ ادیب تاریخ جهان در لابلای سطور منتظر من ایستاده اند. تازه میفهمم پادشاهان و اربابان چه کیفور میشده اند. فرض کن، خیال کنی یه عده آدم خدنگ و منتظر تو اند. پوزش از بزرگان که به خدنگ تشبیه شدند؛ با این توصیفاتِ سبکمغزانه امثال من که بر طاق سترگ عظمتشان، حتی ترکی نقش نمیبندد. پس بذارید با زبان خودم ذوقم رو جار بزنم. 1- حاشیه بالا، ربطی به متن [نمایشنامه خدای کشتار از یاسمینا رضا] دارد. اولین تجربه ام از سینمای رومن پولانسکی، دیدن فیلم Carnage یا کشتار به واسطه این نمایشنامه بود. قبلا محله چینیها و صد البته پیانیست را از پولانسکی دیده بودم، اما صرفا «دیده بودم»؛ تجربه هنری نبود برایم. اما کشتار را با دقت و دوبار پشت هم دیدم و هزار نکته باریکتر از مو درونش دیدم. آقا/خانم، بالاخره شاخکم تیز شد و رومن پولانسکی کشف. الان باز یکی میاد میگه: «این بچه پررو رومن پولانسکی رو کشف کرده! تو کی باشه که استاد رو کشف کنی؟» منم در جواب میگم: «عزیز دلم، کفری نشو! در ضمن اینکه گلگاوزبان جواب کاره، الان ادیسون مگه برق رو کشف نکرده؟ خب قبلشم بوده، ولی ادیسون یادگرفته ازش استفاده کنه. منم پولانسکی رو برای خودم الان کشف کردم. اجازه بده اینو جار بزنم. مرض داری که میخوای شرمسارم کنی؟» 2- این نمایشنامه در سال 2008 در پاریس بروی صحنه رفت. مثل دیگر آثار یاسمین رضا، این نمایشنامه نیز واترکوند. این یکی پرده آفاق درید و در جهان صدا کرد. بعدش خودِ رضا با پولانسکی، همکاری کردن و فیلمش کردن. فهمیدی چیز خوبیه دیگه؟ 3- اینکه نویسنده، یاسمینا، خودش بازیگر تئاتر بوده است و در کارگردانی نیز دستی بر آتش دارد، کاری میکند که این نمایشنامه خیلی درست باشد. مقایسه شود با دوزخ ژان پل سارتر. مشخص است که سارتر فیلسوف است نه از اهالی نمایش. مخصوصا در دوزخ که جزو اولین آثار نمایشی اوست. اما صلابت قلم و نمایش «موقعیتی» که در «خدای کشتار» از یاسمینا رضا دیدم، متحیرم کرد. از این به بعد، اول هرپاراگراف مینویسم درمورد فیلم، کشتار از پولانسکی، مینویسم یا منحصرا نمایشنامه. [نمایشنامه]دیالوگها به قاموس شخصیتها مینشید. نحو و زبان کاراکترها توفیر دارند نسبت به هم و «قلم نویسنده» در پشت شخصیتها گم شده است و شاید اصلا متوجه نویسنده نشوی و صرفا با شخصیتها درگیر باشی. دیالوگهای پینگپنگی و سریع نمایشنامه عالی بود.هزار نکته باریکتر مو هست که بماند. [فیلم]این تکنیک Bookending (نمیدونم واقعا معادل فارسیاش رو چی میگن اهل سینما) که اشاره به تکنیکی دارد که سکانس اول و آخر فیلم یا عین هم یا بسیار شبیه به همدیگر اند، جزو معدود دفعاتی بود که با عمق وجود درکش کردم و به هیبت فیلم و پیرنگ مینشست. در خیلی از فیلمها، انقدر بد از این تکنیک استفاده میشود که گویی کل فیلم یک بسط اضافی است برای اینکه این تکرار و تکنیک استفاده شود.اصلا عالی بود، کل تیکه و کنایه انداختن فیلم، به نظرم در تصویر نهایی خلاصه میشد. وجه کنایی و آیرونیک/طنز بسیار جذابی داشت. [فیلم] افزودن آشپزخانه، دستشویی، راهروی خروجی خانه به فیلم، واقعا یک سر و گردن، فیلم را نسبت به نمایشنامه بهتر کرد. این رفتوآمد کاراکترها به خارج خانه و راهرو و بازگشت بهش، عالی بود. [فیلم] تغییر شخصیت وکیل، پدر مجرم :)، یا همان کریستف والتز عزیز، از شخصیتی آرامتر در نمایشنامه به شخصیت پختهتر و عجیبتر در فیلم عالی بود. نمیدونم جچوری توصیفش کنم. هزاران نکته هست که «باشه برای بعدا» 4- یک اجرای تئاتر طنز هم از این نمایشنامه در ایران شده با بازی سیما تیرانداز و اشکان خطیبی و همکاران، که خب، از بس فیلمِ پولانسکی در صدر نشسته است، این تئاتر خودش و وضعیتش به یک اثر طنز تبدیل شد. بذار ساده بگم، تا آب طاهر موجود است، حاجت به تیمم نیست. تا میشه فیلم رو دید، این نمایش رو ول کنید! آخه پوستر فیلم رو ببین! اصلا نباید بهش دقت کرد، و الا داستان رو اسپویل میکنه! دقت نکن بهش! هوی!
(0/1000)
نظرات
1402/10/16
بله هزار درصد قبول دارم! براشم دلیل دارم! من اصلا سریال بازم نه فیلم باز، شونصد تا فیلم بوده که لطف و اصرار اطرافیان/سایت ها/شبکههای اجتماعی/ متقاعد شدم که ببینمش، رفتم دانلود کردم، زمان گذاشتم(متاسفانه معمولا از تایم خوابم زدم)، دیدم، و در نهایت چی دستگیرم شده؟! فقط بی خوابی! من نمی دونم به این نوع فیلم ها چی میگن ولی فیلم هایی که منو به هیچ پایان مشخصی و نتیجه گیری حتی کوچیک نرسونه جذاب نیست... و از این فیلم ها فراواااان(another round,on the edge of 17,black Swan,مغزهای کوچک زنگ زده و...) بگذریم از فیلمهایی که رسما آزار دهنده اند نمونه ش mother، Pianist وDOGVILL که خیلی اذیتم کرد(واقعااا خیلی...) در نتیجه ترجیحم بر اینه که بدونم قراره چه اتفاقی توی فیلم بیوفته، فیلم کوتاه باشه بتونم وسطش ول کنم برم، و داستان به این قشنگی حیفه که در حد ۲ ساعت تموم شه باید هی طول بکشه هی منو با خودش بکشونه هی کیف کنم!😄
1
1402/10/16
آقا امروز فیلم رو دیدم؛واقعاً پیشنهاد خوبی بود. کوتاه، جذاب و نکته دار! خیلی تئاتری بود. بعد از مدت ها یه فیلم از هزاره دوم دیدم که بازیِ بازیگرهاش اندازه و درست بود.( به نوعی اعاده حیثیت بود برای وینسلت) ممنون بابت پیشنهاد خوبت:)
1
1
1402/10/16
1