یادداشت زینب

زینب

زینب

1404/3/2

        «دا» روایت زهرا سادات حسینی از شروع جنگ ایران و عراقه. «دا» اشاره به مادرِ ایشون داره که به لهجهٔ کردی دا صداشون می‌کردند. 

خانم زهرا سادات حسینی اصالتاً کرد هستند، تا پنج سالگی عراق زندگی کردند و بعد به ایران برگشتند و در خرمشهر ساکن شدند. زمان شروع جنگ هفده سال داشتند.

خانم حسینی واقعاً شخصیت عجیب و تحسین‌برانگیزی داشتند، مقاوم، صبور، سرسخت، خستگی‌ناپذیر، یک‌دنده، و در عین حال دلسوز و مهربان. در زمان شروع جنگ وارد جنت‌آباد می‌شن تا به غسل و تدفین پیکر شهدا کمک کنند. همان روزهای اول پدر و برادرشون هم شهید می‌شن. با وجود وابستگی شدیدی که به پدر و برادرشون داشتند، اجازه نمی‌دن که این غم بزرگ ناامیدشون کنه و همچنان به هر جایی از شهر برای کمک سرک می‌کشن. در کنار پزشکی که به مجروحان رسیدگی می‌کرد پانسمان کردن و امدادهای اولیه رو یاد می‌گیرن و بعد هم اسلحه به دست می‌گیرند و به خط مقدم میرن. اونجا ترکش میخورن و مجروح میشن.

گاهی خیلی از دست زهرا سادات و یک‌دندگی‌هاش حرص می‌خوردم. دلم خیلی برای دا می‌سوخت. اما واقعاً شخصیت حیرت‌انگیز و محکمی داشتند. 
با همهٔ اینها، احساس می‌کنم زهرای قبل از ازدواج با زهرای بعد از ازدواج فرق می‌کنه. با اینکه از شروط ازدواجش ادامهٔ حضورش در جبهه‌ست، بعد از ازدواجش دیگه تلاش‌ها و پافشاری‌های اولیه‌ش رو برای حضور در جبهه نمی‌بینیم. 
روایت‌های قبل از مجروحیت زهرا هم با روایت‌های بعد از مجروحیت خیلی فرق می‌کنند. تا قبل از مجروحیت آن چنان همه چیز را با جزئیات می‌گفتند که تعجب می‌کردی چطور همهٔ اینها بعد از این همه سال یادش مونده. در حالی که خاطرات بعد از مجروحیتشون خیلی سریع‌تر و خلاصه‌تر روایت شده. 

در کل کتاب الهام‌بخشیه، هر چند که می‌تونست خلاصه‌تر و منسجم‌تر باشه.
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.