یادداشت بابک فروغی
8 ساعت پیش
نوشتن در مورد این کتاب رو با یه مکالمه شروع میکنم که چند هفته پیش بین من و یه جوون چند سال کوچیکتر از خودم شکل گرفت؛ جوونی که کلی رویا داره و مثل خیلیای دیگه از همسنوسالهاش درودیوار و والپیپر گوشی و خلاصه کل محیط اطرافش رو پر کرده از جملههای انگیزشی. و باز احتمالاً مثل خیلیای دیگه از همسنوسالهاش و همینطور مثل خود من مشکل اصلیش ضعف در عمله! وگرنه رویاها به اندازه کافی بزرگ و جذاب هستند! :) + آره خلاصه، علی آقا باید پا بذاری تو میدون عمل و کمکم به فکر پیشرفت تو کارت و "رشد" باشی، یه شبه هیچ اتفاقی نمیفته! - (رفتارش نشون میداد علاقهای به این بحث عمل نداره، بحث رو عوض کرد و گفت:) راستی آقا بابک میخوام زبانمو خیلی خوب کنم برای اپلای؛ چیکار کنم به نظرت؟ + عمل؛ کتاب خوب به اندازه کافی میشناسی، یه کار میگم انجامش بده: شبی بیست دقیقه وقت بگذار برای یادگیری زبان! در بلند مدت اثراتش رو میبینی! - مثل درن هاردی حرف میزنی! + نویسنده اثر مرکب؟! - آره! میشناسیش؟ + ببین من سالهاست از این کتابا فاصله گرفتم و دیگه خیلی بهشون علاقهای ندارم! - یعنی این روشی که گفتی برای زبان، صرفاً پیشنهاد خودت بود؟ + آره خب! فکر کنم آدم تو تجربه زیسته به یه چیزایی میرسه که هم عمیقترند نسبت به مطالعات، و هم آدم بیشتر قدرشون رو میدونه! و صد البته که این روش، خیلی روش هزینهبریه... - ولی این کتابو بخون! واقعاً متفاوته و نکات بهدردبخوری داره! + بیخیاااال - کتاب صوتیش رو برات میفرستم، گوش بده تو وقتای آزادت! + این شد یه چیزی :) و این شد که باز من به پیشنهاد یه نفر، کتابی رو شروع کردم! و البته خدا رو شکر صوتی بود، وگرنه خیلی سخت بود خودم رو مجاب به خوندنش کنم! راستی اولین تجربهام از خوندن کتاب صوتی بود و به نظر تجربهی خوبی هم بود تو این زمینه. برخلاف چیزی که تصور میکردم، خوندن کتاب صوتی برام نه تنها زجرآور نیست، بلکه بعضی وقتا خیلی هم میتونه جذاب باشه! اوایل شنیدنش، با یه دید وحشتناک با کتاب مقابله میکردم و در مقابل هر بار شنیدن کلمههایی مثل ثروت، موفقیت، روابط اجتماعی قوی و... کهیر میزدم. :)) نکاتی که چند سال پیش برام خیلی جذاب بودند و اون موقعا خوندن این دست کتابا برام خیلی هم جذاب بود! اما الان دردهایی هست که تو رو مشغول کرده و خوندن و عمل کردن صرف به نکات این کتابا رو (البته احتمالاً فقط برای خودم، این نتیجهگیری کلی نیست و اصلا قصد برچسب زدن به کسی رو ندارم و اصلا علاقهای هم ندارم در مورد چیزی به اسم کتاب زرد و دستهبندی کتابها به دو گروه فاخر و غیرفاخر صحبت کنم یا تظاهر به خوندن کتابهای فاخر و داشتن دغدغههای متعالی کنم) به نوعی سر در برف فرو بردن میبینم! به قول نادر: نیکبختی شخصی، بدون قدمبرداشتنی جهت فراهمآوردنِ نیکبختی همگانی، چیزیست احمقانه، بیدوام و مصرفی... و این کتاب عمیقاً دعوت میکند به نیکبختی شخصی بدون قدمبرداشتنی جهت فراهمآوردنِ نیکبختی همگانی! و خوندن و دستورالعمل قرار دادن این کتاب برای زندگی، شاید یهکم ترسناک باشه. چشم بستن بر روی دنیای پر از مسئلهی بیرون و پر کردن اطرافمون با انسانهای موفق و شاد و به فکر سلامتی بودن و... زیادی بیخیالانگارانه به نظر میرسند. کتاب قطعا نکات ارزشمندی هم داره و قطعاً باید از اونا استفاده کرد، اما کتاب راهکاری برای افرادی ارائه میده که دنبال رشد و توسعه فردی و ثروت و قدرت و مسائلی از این دست هستند... دونستن این نکات خوبه، اما به نظرم اولویت قرار گرفتن اینها، بدون توجه به مسائلی دیگر، یه کم ترسناکه. صد البته من قائلم به اینکه بدون رشد تکتک انسانها، جامعهی خوبی نخواهیم داشت. اما فکر میکنم این راهش نیست... مهمترین ایدهی کتاب هم همونه که تو گفتگوی ابتدای متن نوشته شد. اثر مرکب یعنی فعال شدن اثر کارهای به ظاهر کوچک در بلند مدت و اثری که این کارها بر روی زندگی ما میگذارند. در فصلهای ابتدایی، نویسنده به تشریح این نکته با ذکر مثالهایی از افراد و شرکتهای موفق و... پرداخته که نکتهی مهم و کاربردیای در زندگی روزمره است. اما در فصلهای بعدی به زیادهگویی و ذکر نکاتی کمارزش پرداخته شده، شاید صرفاً به این دلیل که مطالب به اندازه یک کتاب شوند. و این فصلها همون فصلهاییه که به نظر من، کتاب را به عنوان دستورالعملی برای زندگی نامناسب میکنه.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.