یادداشت سید امیرحسین هاشمی
1403/6/4
جنگ و مکافات؛ یک منطقِ روایت مشهور. 0- اخیرا ذهنم نسبت به ادبیات ضدجنگ بسیار حساس شده است و حتما در آینده بیشتر از و دربارۀ این ادبیات خواهم خواند. پس با ما همراه باشید :))) 1- یکی از سوالاتی که پیش میآید این است: چه میشود که از یک روایت لذت میبریم؟ مخصوصا وقتی که روایت یک ساختار بسیار مشابه به کلیشههای مشهور دارد؟ این سوال به واسطۀ اندکی کلنجار رفتن با روایتشناسی برایم آشنا بود. این کتاب از یوزف روت، اولین اثری بود که با عینک روایتشناسانه سعی بر فهم آن داشتم. نکتۀ جالبش این بود که این اثر یک ساختار روایی و پیرنگی بسیار کلیشهای دارد اما روایت کار میکرد. ساخت روایت به صورت کلی، اینگونه بود: یک شرح جزئیات اولیه داشت اثر (ساخت موقعیت نخستین)، بعد بحرانی وارد شد و به اوج داستان رسیدیم و پس از گرهگشایی و ورود به سرازیری برای پایان کتاب. این همون روند بسیار مشهور پیرنگپردازی است که نعل به نعل در این اثر رعایت شده بود. پس چگونه است که هربار از این ترکیب تکراری فریب میخوریم و از اثر لذت میبریم؟ سعی میکنم با همین کتاب توضیح بدهم. مشخصا این متن تا جایی که اعلام کنم، اسپویل ندارد. 2- به نظرم یکی از عوامل اساسی در ساخت یک داستان گیرا و روایتِ کاردرست، شخصیتسازی است. تا اینجایی که با روایتشناسی کلنجار رفته ام، اهمیت دادن به شخصیتسازی در تحلیل روایت مهم بوده است به نظرم. توضیح میدم: به فراز و فرودهای روایت، به چشم فراز و فرودهای زندگی روزمره نگاه کنید. چه میشود که دغدغههای زندگی نزدیکان برایمان مهم است، اما جمشید که بقال سر کوچه است (ما به صورت آنلاین لوازم سوپرمارکتی را میخریم :) ) برایمان مهم نیست؟ به نظرم یک علت مهم، «شناختِ سوژۀ درگیر چالش» است. خیلی ساده وقتی برای برادرم که سالیانی از جیک و بوک هم خبر داریم اتفاقی میافتد، یا یکی از دوستان صمیمیِ پدرم فوت میکند، ابهت یک رخداد را حس میکنم. حس میکنم شکسته شدن ابهت فیگور یک مردِ مغرور یعنی چه. میفهمم فقدان رفیق را، چون پدرم را میشناسم. اگر آشنایی با شخصیتِ درگیرِ چالش نداشته باشیم، درگیرودار همان تعارفات و دلسوزیهای بلااستفادۀ مرسوم میافتیم. شخصیتهای داستانی هم به عنوان سوژه داستانی (تقریبا یعنی همون کنشگر داستانی) وقتی برای ما مهم اند که آنها را بشناسیم و الا مثل خیل عظیمی از اخبار روزمره میشود بحرانهای موجود در داستان. یعنی مانند بسیار اخبار که هیچ لرزشی بر قلبِ ما ایجاد نمیکند، بحران و چالشِ شخصیتِ داستانی نیز برای ما فاقد اهمیت است و اینجاست که سقوط آزاد یک اثر را شاهد خواهیم بود. پس شناخت شخصیت در اثرگذار بودن روایت میتواند بسیار مهم باشد. این مورد مخصوصا وقتی که روایت از مجرای شخصیت باشد (یا با تصریح زاویه دید یا با کانونیسازی) بسیار اساسیتر خواهد بود. خب، این اثر از یوزف روت کاری کرد تا آندریاس (شخصیت اصلی داستان)، آن پیرمرد افلیجِ جنگزده را درک کنم . حتی ویلیِ سوتزن (که چه جذاب بود سوتزنیِ ویلی در آخر داستان) و کاترینا هم خوب ساخته شده بودند (البته که شخصیتهایی کامل نبودند. اما با توجه به تاثیری که در روایت داشتند، به نیکی ساخته شده بودند. یعنی در حد لازم برای روایت خوب بودند). یعنی پیرمردِ ساختهشده، همان پیرمرد جهان داستان را شناختیم. با پیرمرد وارد بحران شدیم و با پیرمرد از بحران رد شدیم و تغییر شخصیت را درک کردیم و با پیرمرد از معمای زندگیاش گرهگشایی کردیم. برای نمونه، گوتز در نمایشنامۀ خدا و شیطانِ سارتر-که باز جزو بهترینهای سارتر بود- چون در شخصیتسازی ضعیف بود، اصلا «منطق چرخش شخصیت» قابل قبولی نداشت. اما تمام پیریزیِ موجود در عصیان، کارکرد رواییِ بسیار عالیای داشت. پس در نهایت، شخصیتسازی در همدلی با روایت و کارا بودن روایت بسیار مهم میتواند باشد. 3- تصویر زندان در ادبیات بسیار برایم محل توجه شده است. اولین بار با «یادداشتهای اینجانب» از آندرییف با ماهیت و اهمیت ادبیِ زندان پی بردم. باری دیگر در عصیان، تصویر زندان برایم بسیار محل توجه شد. مورد بسیار جالب در عصیان باز همان «کاکرد روایی مکان» بود به نظرم. یعنی باز مکان در این اثر همینجوری الکی نبود و زندان در سیر پیشرویِ روایت کار میکرد. مشخصا در همان یاداشتهای اینجانب، مکان با اینکه اتمسفر و کلیت اثر را رنگ میزد (اتمسفرسازی، یکی از عناصر اصلیِ آندرییف است)، اما کارکرد روایی نداشت، اما در عصیان، زندان و مشخصات زندان در موقعیت شخصیت در روایت بسیار اثرگذار بود. 4- به نظرم علت انتخاب کتابها میتواند جالب باشد و اهمیتی برای تحلیل داشته باشد. خب، من چرا این کتاب رو انتخاب کردم؟ اول اینکه ته ذهنم مانده بود در اثر رگههایی اساسی از نقد سیاسی هست و این مورد برایم جالب بود. دوم اینکه روی نشر بیدگل حساسم و اگر کتاب از بیدگل را در کتابفروشیای ببینم و پس از تفعلی بخشی از متن کتاب را بخوانم و ترجمه را خوب بدانم و اون بندی هم که خواندهام جالب باشد، کتاب را میخرم. روی کمتر ناشری اینگونه ام. مورد سوم هم این بود که چاپ قدیم بود نسخهای که خریدم :)) از این سه دلیلی که بر شمردم، شاید تنها مورد اول اهمیت داشته باشد (البته مورد دوم و ناشر هم میتواند مهم باشد. خودمانیم، ناشرین که الله بختکی کتابی را منتشر نمیکنند. هر ناشری یکسری دلیل برای خود دارد که فلان اثر را منتشر میکند و فلان آثار را نه. یعنی شاید بتوان نشان داد هر ناشری چند کلان مسئلۀ اصلی را دارد دنبال میکند. این دقت رو از آقای توکلی بینا یاد گرفته بودم. ولش کن!). این مورد که ته ذهن داشتم درباب سویههای سیاسی داشتن این کتاب، بسیار در نحوۀ مواجهام با اثر مهم بود. البته تصریحی که در مقدمۀ اثر در این مورد شده بود هم اثرگذار بود. باری، توجه به این برداشتِ پیشین کاری کرد که نسبت به المانهای موجود که رگههای سیاسی دارند بسیار حساس باشم (این با نگاهِ قبلی با اثر مواجه شدن هم خوب است وهم بد. یه جورایی همون تئوری ذهن وحشی). ترجمۀ اثر هم واقعا روان و خوب بود. اگر میخوایید این اثر را بخوانید و لورفتن داستان برایتان مهم است، زین پس اسپویل کامل داریم 5- بنمایه (یعنی همون حرف اصلی) این اثر، نقدی سیاسی بود. نقدی علیه نگاههایی که بر جبری بودن و عادلِ محض بودن دولتها تاکید دارند. یعنی در این کتاب مرتبۀ دولت در حد الوهیت بالا میرود و از این مسیر و به صورت آیرونی به نقد دولت میپردازد. در بسیاری از حکومتها در تاریخ، پادشاهان، خلفا و سلاطین با همین حربه (الهی جلوه دادن حکومت زمینیِ خود) اوامر حکومتی را به سان امر الوهی قالب جامعه کرده اند. البته این مورد را نباید لزوما با تئوکراسی و همون حکومت دینی قاطی کرد. یک حاکمیت تماما سکولار، مانند استالینیسم در شوروی هم میتواند شخص حاکم و ساختار سیاسی را در حد الوهیت بالا ببرد. خلاصه تقد اصلیِ این کتاب، حوالۀ حاکمیتی است که خود را محض عدالت میداند. عنصر دیگر در بنمایۀ این اثر، که شخصیتسازی و روایت بسیار همگام با آن است، به اشخاصی اشاره دارد که خود را مقهور این تصویرِ الهیگون حکومت میدانند. کسانی که حکومتی را قبول دارند، چون باید حکومت را قبول داشت. بحرانی که برای آندریاسِ پیر رخ میدهد (آن دعوای کذایی، بدنام شدن، دادگاهی و زندانی شدن) مراحل خودآگاهیِ شخصیت از وضعیت خود را نمایندگی میکند. یعنی بنمایۀ این اثر در دو سطح کلان و خرد کارمیکند. یکی روی ساختار حکومت الهینما (که معمولا جبارست) تاکید میکند، یک مورد روی انسانهایی که ذیل آن حاکمیت اند. آندریاس به عنوان مجروح جنگی که مجوز فعالیت و دورهگردی!! از دولت دارد و با زنی خوب ازدواج کرده است و حالِ خوبی دارد، به ناگاه از سرِ خشم، مامور پلیسی را میزند و با همین جرمِ «حمله با سلاح به مامور قانون» درگیر زندان میشود و این زندان رفتن و این «برداشتی» که از ظلمی که بر او روا داشته اند دارد، علتی میشود که او عصیان کند. یعنی شرایط «عصیان» او را برمیسازد. آندریاس شخصی بود که قوانین الهیِ حکومت را بسیار قبول داشت و هرکه علیه/خلافِ قوانین عمل میکرد را «کافر» میدانست. همین آندریاس در آخر داستان وقتی دزدان به یک خانه دستبرد میزدند و آندریاس هم شاهد آن بود، اصلا و ابدا نیت نکرد پلیس را خبر کند. نه تنها نیت نکرد که پلیس را خبر کند، بلکه در دلِ خود نیز با دزدها همراهی کرد که علیه این قوانینی که از نظر اون ناعادلانه بودند قدعلم کرده اند. اینجاست که پایان اثر که به مرگ آندریاس در اوج این عصیان ختم میشود بسیار مهم است. این بنمایۀ سیاسی و این تساوی که «دولت = خدا» در تحلیل بسیاری عناصر اثر مهم است. برای نمونه چندجایی از اثر، آندریاس علیه خدا اقامۀ دعوا میکند. مشخصا از مسئلۀ شر میگوید. مسئلۀ شر همان مسئلۀ معروف در فلسفه و الهیات است که میگوید: اگر خدا عادل و عالم و فاعل مطلق است، چرا ظلم در عالم هست. چون اگر عالم به ظلم باشد و بتواند جلوی آن را بگیرد اما نگیرد، پس عادل نیست، اگر عادل باشد و بتواند جلوی ظلم را بگیرد اما نداند ظلمی هست، دیگر عالم نیست و قس علی هذا (البته صورتبندیهای دیگری هم از این مسئله هست). باری به نظرم با توجه به این تساوی که دولت معادل خداست، نباید این گلایههای آندریاس (احتمالا خودِ نویسنده) را بحثی الهیاتی و ناظر به خدا دانست، بلکه باید آیرونی و کنایهای سیاسی دانست. من حیث المجموع اثر قابل توجهی بود به نظرم و نگاهی که از روایتشناسی به عاریت گرفتم برایم جالب بود. البته قطعا گافهایی هم هست در این برداشتی که از روایت و روایتشناسی دارم.
(0/1000)
نظرات
1403/6/4
نگرش جذاب و آموزندهای بود. استفاده کردیم🙌🏻 کتاب خوبی که راجب موضوع روایت شناسی صحبت کرده باشه سراغ دارید؟
2
3
1403/6/8
یادداشت خوبی بود مشتاق شدم سمت کتابش برم، نکتهای که درباره شخصیت گفتید بسیار مبتلابه و ریشهای بود در مواجهه با داستانهای بسیاری هم به کار میآید. مثلاً نقد اصلی من به بیست رخم کاری هم همین بود. متأسفانه کامل نتوانستم بخوانم چرا که به لو رفتن داستان خیلی حساسم🙃
2
2
1403/6/8
آقا خیلی لطف کردی. آره برای خودم هم مهم بود این توجه به شخصیتسازی ولی نمیتونستم فرمولهشده و درست درموردش حرف بزنه. ادبیاتِ موجود در روایتشناسی خیلی بهم کمک کرد تو این مورد. اگه کتاب رو خوندی و خوشت اومد (که امیدوارم اینطور بشه) حتما براش مرور بنویس که استفاده کنیم. لطف کردی که خواندی🙏🙏
2
1403/6/4
3