یادداشت saeed tehrani pooya
5 روز پیش
در این زمان رئیس اداره برق به مأموریت خارج کشور رفته بود و مجید در اتاق ریاست، به جای او مشغول کار بود. مأموران ساواک از اتاق ریاست، از خود وی سراغ مهندس شریف واقفی را گرفتند. مجید با وجود آنکه کارت شناسایی روی سینه اش نصب بود، با کمال خونسردی و هوشیاری که از ویژگی های او بود، آن ها را به اتاقی راهنمایی کرد و گفت:«تشریف داشته باشید، تا به ایشان بگویم بیایند». ت. مأموران ساواک را در اتاق خود نشاند و به سرعت از پارکینگ اداره، موتورسیکلتی را برداشت و با کیفی پر از اسناد و مدارک سازمانی، از محل دور شد؛ اما با کامیونی تصادف کرد. مجید پیش از آنکه به بیمارستان منتفل شود، توانست با وجود جراحاتی که برداشته بود، از مهلکه جان به در ببرد. . کتاب #مجید_شریف_واقفی از مجموعه پژوهشی شخصیت های مانا انتشارات سوره مهر که به بهانه شرکت در پویش کتابخوانی #خط_به_خط در روزهای بهمن 96 در آن شرکت کردم... از دیرباز هم به خاطر دیدن فیلم سیانور و شناخت کوتاهی که از این شخصیت داشتم علاقه مند به اطلاعات بیشتر بودم که با این کتاب به این هدف نائل آمدم...
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.