یادداشت ریحانه سعیدی

        کتاب حیوانات شب رو:
کمی از داستان کتاب:  این کتاب دو داستان رو روایت می‌کند که در دل هم قرار دارند : زنی به اسم سوزان، از شوهر اولش که دوست داشت نویسنده بشه، ادوارد، جدا میشه و با مردی به اسم آرنولد، ازدواج کرده؛ در ظاهر آرنولد و سوزان ، زندگی خوبی دارند اما آرنولد، به سوزان و کار هایی که می‌کند بی توجه است و به بهانه کار، از صبح تا شب بیرون از خانه است ولی سوزان متوجه این قضایا نیست و فکر میکند زندگی و عشق درستی دارد. روزی از طرف ادوارد ، کتابی به دست سوزان می رسد که میخواهد سوزان آن را خوانده و نقد کند.
داستان رمان ادوارد به اسم حیوانات شب رو :  استاد ریاضیات در دانشگاه ، مردی به نام تونی، با ماشینی در بزرگراه ایالتی تصادف می‌کنند؛  زن و بچه اش توسط آنان به قتل می رسد، سه قاتل به نام های لو، ترک و ری؛ حالا تونی و پلیسی به نام بابی آندس به دنبال قاتلان و رساندنشان به سزای اعمالشان هستند.
به نظر من، خوب دو داستان رو با وجود اینکه درون هم قرار داشتند روایت می کرد و قلم خوبی داشت؛ و اگر بخوام ژانرش رو بگم، فکر می کنم معمایی جنایی گونه باشد.
برای من که خیلی کتاب جذابی بود و آن را  پسندیدم، و انگار از روی  این کتاب فیلمی با همین اسم ساخته اند.
و نکات مثبت کتاب به نظر من، اولی این بود که  وقتی اسلحه دست تونی افتاد و با قاتل ها رو به رو شد، ترسید، حتی برای قاتل خانواده اش. و به نظر من این خیلی بهتر و واقعی تر از تصوریه که تا اسلحه به دستت می رسد، همه را می کشی و قدرت به دست میاوری. شاید من هم در این موقعیت بودم، همین احساس رو داشتم.
نکته دوم مثبت به نظر من پایانش بود، هم پایان رمان ادوارد و هم پایان داستان سوزان؛  و پایان داستان ادوارد واقعا برای من غیر قابل پیشبینی بود و انتظارش رو نداشتم. 
من در این کتاب نقصی ندیدم و میتونم جزو بهترین رمان هایی که خوندم ، قرار بدم و واقعا دوستش داشتم و توصیه اش میکنم.💚
      
169

29

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.