یادداشت مجتبی بنیاسدی
1401/12/27
3.6
15
یک معجون دلپذیر خوبیِ روایت همین است؛ یکهو میبینی با کسی داری پابهپا میروی و همذاتپنداری میکنی که همیشه از بدذاتیاش شنیدهای و دیگر برایت ملکه شده که «به هیچ بنگاهی املاکی نباس اعتماد کرد.» مهم نیست سرِ برج یکششم یا یکپنجم از عرق ریختنهای سی روزهات را بدهی کسی دیگر برای بچهاش چیپس و پفک بخرد یا نه. وقتی قلم کاردانی از زیر چشمهایت رد میشود، همدل میشوی با آنکه دارد جان کندنهایش را میدهد صاحبخانه. همقلب هم میشوی با راویِ مستأجر، وقتی صاحبخانه سرِ سال دو میلیون دیگر گذاشته روی اجاره و بیست میلیون روی رهن و قلبت تالاپتلوپ میزند. این دیگر نمیدانم چیست که کتابی بخوانی و با املاکی همدل بشوی، صدایِ مستأجر، صدای جانت بشود و صدایِ صاحبخانهای که دارد روایتِ مستاجرش را آرارم آرام نجوا میکند هم بپذیری. و این خاصیتِ روایت است. و این نقطه قوتِ اثر زهرا کاردانی است که برای نمایشِ قربانی شدنِ مستأجرها در شهریور، فقط سراغ مستأجرها نرفته که خواننده یکطرفه به قضاوت بنشیند. گرچه روایت را خیلی سخت میشود قضاوت کرد. چون قضاوت کردنش درد دارد. و روایتها از تلخیِ و شیرینی مستأجری دارد تا ترش و تندی موجری. همهی روایتها با هم معجون دلپذیری شده؛ حتی اگر از بنگاهیجماعت خوبی ندیده باشی!
(0/1000)
مهدی قزلی
1401/12/28
0