یادداشت صَعوِه
1402/11/14
«حرکات موج دار؛ در عین ثبات» یک چنین چیزی جزو آخرین حرف های ژان کلود کرییر بوده. و من وقتی این تعریف را خواندم یاد کمر و پهلوی خمیده زنان مینیاتوری ایرانی افتادم؛ یاد دست های بلند محو؛ یاد چشم های خمار. و اصلا تعریف زن ایرانی همین است: موجی که ثابت است؛ عین تناقض است و همین تناقض زیبایش می کند و آدم را یاد عطر ها می اندازد؛ یاد سرو ها. خرید این کتاب دیوانه کننده بود. بس که هر جا را می دیدم ناموجود شده بود و من حرصی شده بودم. اما روز رفتن به مشهد؛ بالاخره از طریق باباجان گیرم آمد:) دوست داشتن و پیدا کردن یاری که جان آدم شود کار سختیست. شاید هم اصلا کار نباشد؛ فقط یک شانس می خواهد؛ یک سرنوشت نویس ناخودآگاه. اما انگار یک زن ایرانی و مردی فرانسوی آن تکه خوش سرنوشت را در جانشان داشتند. شخصا فکر می کنم اگر یار آدم زبان متفاوتی داشته باشد زندگی نمی چرخد؛ مخصوصا وقتی جهانت از کلمات باشد. اما بین این دو نفر و بین کلمات نهال تجدد من چیزی جز همدم نویسی ندیدم. خوش به حال جفتشان. حوصله بیشتر نوشتن ندارم و کلمه بیشتری برای یک زندگی نامه کامل و دقیق ندارم. ولی بخوانید.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.