یادداشت maryam torabi
1403/7/6

#کتاب در جبههی غرب خبری نیست (دقت کنید به اسم کتاب که کنایه ریزی داره) یه کتاب ضد جنگه که نویسنده اومده در قالب یه اسم مستعار به نام (پل بایمر) از اتفاقاتی که در ارتش و کشور آلمان و حال و روز خودش و بقیه گذشته رو به شما بگه کتاب در مورد چند تا بچه مدرسه ای (۱۸-۱۹ ساله) است که به خاطر تشویق های معلمشون که حس وطن پرستی اینارو برانگیخته کرده میرن و تو جنگ شرکت میکنن اما بعد یه مدت میبینی که این حس تو وجود اینا میمیره و انگار یه مرده متحرکن که فقط دارن وظیفه رو انجام میدن. از اینهمه رفیقی که پل بایمر باهاشون رفاقت داره و تو اون ارتش باهم روزگار میگذرونن همه میمیرن و فقط پل زنده میمونه. بعد یه مدت شما میبینی که به پل خبر میرسه که اون معلمی که مارو فرستاد بیایم اینجا هم اومده جبهه و در نهایت معلم میشه زیردست این دانشآموزا شما تو این کتاب کمبود غذا تو کشور آلمان (زمان مرخصی پل و رفتنش به خونه) رو متوجه میشی، اینکه دوست نداره حتی به پدرش و بقیه از جنگ بگه، چی شد و چی به ما گذشت و چیکار کردمو و مردم خارج از گود وقتی سرباز میبینن چه نطقهایی که نمیکنن و پل چجوری تحمل میکنه، نفرت این بچهها از بعضی فرماندهها رو میبینی که به مرحله کتک زدنش میرسن، ناامیدی محض که خب جنگ تموم بشه ما برگردیم باید چیکار کنیم، اون قدرتی که یه آدم معمولی بهش دست پیدا میکنه و تغییرش میده، بی رحمیهایی که تو کتاب دیده میشه و یا حتی مثلا میبینی یه سرباز رو که هنوز فرق صدای تیرها رو متوجه نمیشه تا موضع درستی داشته باشه رو بعد یه آموزش سریعا میفرستن خط مقدم و خب خیلی از این ناواردها کشته میشن چون بلد نبودن و اون فشار عصبی کار دستشون میده و دوست دارن فقط فرار کنن، فرار کنن سمت چی و کی؟ پیش روشون دشمنه و اینایی که چند صباحی جنگیدن مجبورن این ناواردها رو تو سنگر به زور نگهشون دارن که فقط کشته نشن. اگه روحیه خیلی لطیفی ندارید و علاقه دارید کمی در مورد جنگ جهانی اول بدونید این کتاب رو بخونید.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.