یادداشت bita
1404/1/4
یادداشتی بر رمان مرگ ایوان ایلیچ کتاب مرگ ایوان ایلیچ، رمانیه به نویسندگیه لئو تولستوی که اولین بار توی سال 1886 به چاپ رسیده. این رمان به عنوان یکی از برترین شاهکارهای ادبیات در رابطه با موضوع مرگ در نظر گرفته شده. برای خلاصه داستان میتونم بگم کتاب مرگ ایوان ایلیچ داستان یک قاضی صاحبمنصب روسیه که ایوان ایلیچ نام داره. و ماجرای کتاب با مرگ اون آغاز میشه. این کتاب راجع به مرگ و فناپذیری انسانه.چالش اصلی داستان از شروع بیماری لاعلاج ایوان آغاز میشه. بیماریای که اون رو به سمت مرگ سوق میده و سپس مرگی که تنها حقیقت محض توی زندگیه و از هیچ بنیبشری دور نیست. اما همه سعی میکنن این مرگ رو انکار کنن و همه تقصیر هارو گردن خود ایوان ایلیچ بندازند،میخوان وانمود کنند که بیماری ایوان ایلیچ بیماری بسیار عادی ای هست،طوری که اینطور نیست و این رو خود ایوان ایلیچ هم میدونه و اینکه انگار اون تنها کسیه که این حقیقت رو باور داره آزارش میده. توی کتاب مرگ ایوان ایلیچ تولستوی نمیخواد که ما رو با اندیشه نیستی و عدم حضور خود ما پس از مرگ آشتی بده. ترسناک بودن مردن رو هم پنهان نمیکنه. کاملا برعکس، اون نمونهای از مرگ رو انتخاب میکنه که بیش از اندازه معمول دردناکه و به جزئیات اون میپردازه.و همینطور هم حسادت اون رو به کسانی که به وقت بیماری اون، به زندگی ادامه میدن،به خواننده نشون میده. همچنین صالح حسینی(مترجم این کتاب از نشر نیلوفر)راجب این کتاب چنین گفت: آنچه تالستوی در ذهن دارد، زندگی فضیلتبار یا پارسایانه نیست – منظورش زندگی در قالب هرگونه واقعیت است، هرگونه زندگی که به راستی به سر برده میشود. ندامت ایوان ایلیچ از بابت گناهانی نیست که مرتکب شده، به خاطر لذتهایی است که از آنها محروم مانده. تالستوی در نخستین جمله پرآوازه در بخش دوم میگوید: از زندگی ایوان ایلیچ سادهتر و معمولیتر و بنابراین وحشتناکتر پیدا نمیشد. و خواننده داستان کار و بار ایوان ایلیچ را در مقام فردی «موفق» دنبال که میکند به نتیجهای جز این نمیرسد که اگر کامجویی طفلکی ایوان به گناه آلوده میشد، زندگیاش آنقدرها «معمولی» و بنابراین آنقدرها «وحشتناک» نمیشد. در کل به نظر من تولستوی در این کتاب از مرگ به عنوان ابزاری برای نشون دادن ارزش زندگی استفاده کرده و این کار رو به خوبی انجام داده.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.