یادداشت محمدصادق استرابی 🇵🇸

        از کتاب های کوتاه لذت نمی برم. در گفتن مفاهیم و داستان هایشان، عجله دارند‌.
در مغز اصلی داستان، چند جمله کلیشه ای و نمایان را می‌گویند و گذر می‌کنند.
این کتاب هم همینگونه بود. مرغِ پیر در بخش اصلی داستان یک جمله کاملا کلیشه و پر کنتراست را می‌گفت و ما باید می فهمیدیم.
اینکه می‌گویم پر کنتراست یعنی داستان یک خط عادی دارد و ملایم پیش می‌رود، یکدفعه نویسنده یک جمله به نوعی «خفن» می‌گوید تا بتواند مفهومش را برساند، بدون اینکه زمینه سازی داشته باشد.
این کنتراست بالا، مخصوصا در این نوع کتاب ها خوب نیست، کتاب هایی که قرار است معنابخش زندگی باشند.
کتاب هایی که باید آرام پیش بروند تا با جان و دل مفهومشان را درک کنیم.
تنها بخش کتاب که ازش لذت برم، توصیف بهشت به کمال بود.
که اتفاقا بخش پر کنتراست بی موردی بود.
مثل باقی کتاب.
یک سیر پر سرعت بدون داستان، مرغی که از تنفر ناگهانی به عشق می رسد بدون اینکه چیزی بشود همینطور ناگهانی.
شاید اگر طولانی تر بود بهتر بود و داستان بهتر نمایان می‌شد.
نمیدانم چرا من را یاد پیرمرد و دریا انداخت.
      
48

5

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.