یادداشت سارا رحیمی

مومو
        [بیست‌ویک از صد] 

مرد، پنجاه‌ویک‌ سال قبل، کتابش را منتشر کرد و احتمالاً نمی‌دانست که قصه‌ای که نوشته را سال‌ها بعد آدم‌ها به چند زبان می‌خوانند و  بعد نیم‌قرت، باز برایشان تازه است.
من اواسط کتاب که اسم نویسنده را جست‌وجو کردم و سال انتشار کتاب را که دیدم، خیلی جا خوردم. انگار که قصه قصه‌ی امروز است و مومو دخترکی که هر کداممان توی زندگی لازمش داریم.
مثل این آگهی‌های تبلیغاتی:
اگر اهل گوش‌دادن به آدما نیستید،
اگر کسی نیست که گوش شنوای شما باشد، 
اگر همه همیشه دارند وقتتان را تلف می‌کنند،
اگر کیفیت را فدای سرعت می‌کنید،
یا اگر در زمانه‌ی سرعت، می‌ترسید یواش باشید، قصه‌ی مومو را خیلی دوست می‌دارید.
مثل من. :) 
      
454

39

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.