یادداشت

خون بر برف
📝 به «سین
        📝 به «سینما نسبو» خوش آمدید!

▪️ «خون بر برف» همهٔ آن چیزهایی که قبلاً بارها در رمان‌های جنایی و نوآر خوانده‌ایم در خود دارد؛ باندهای مافیا، قاتل‌های اجیرشده، خیابان‌های سرد و بی‌روح، فم‌فاتال‌ها و کلی دروغ و فریب و خشونت. گذشته از این‌ها، داستان سرراستی دارد که زمان کوتاهی از زندگی شخصیت اصلی‌اش را در بر می‌گیرد و خیلی زود به سرانجام می‌رسد. پس چرا «خون بر برف» را دوست دارم؟

▪️ ۱. شخصیت‌پردازی یک قاتل:
در این داستان کوتاه ۱۷۰ صفحه‌ای، نویسنده تلاش کرده بود به گذشتهٔ شخصیت اصلی‌اش نقب بزند و برایمان روشن کند که چرا اولاف، با آن نام خاص و با میزان معلومات و مطالعاتش تبدیل به یک «حسابرس» شده. همین ابتدای کار بگویم که یو نسبو تا توانسته از قواعد ژانر و از کلیشه‌ها استفاده کرده؛ فی‌المثل کلیشهٔ «قاتل هنردوست و کتابخوان». اما چیزی که مهم‌تر است نحوهٔ پرداخت همین کلیشه‌هاست. به‌علاوه، اولاف وجوه تمایزی هم دارد. او واژه‌پریش است و ویژگی‌های دیگری دارد که خواننده را به همدلی وامی‌دارد. وقتی فلاش‌بک‌ها را از زبان خود اولاف می‌خوانیم متوجه می‌شویم او در نوجوانی چه ضربه‌هایی خورده و دلیل تغییر مسیر زندگی‌اش چیست، چرا این‌قدر اطلاعات عمومی‌اش بالاست، چگونه واژه‌پریش شده (اینگونه اختلال‌ها معمولاً با ضربه‌ها و آسیب‌های مغزی به وجود می‌آیند و احتمالاً مشکلات اولاف نتیجهٔ رفتار پدرش بوده)، چه اتفاقی برای مادر و پدرش افتاده و حتی متوجه دلایل نگاه خاص او به زنان می‌شویم. این نوع روانکاوی شخصیت اگرچه ساده است، اما من دوستش دارم. شاید اگر «خون بر برف» را برای بار دوم بخوانم، نظرم کمی تغییر کند.

▪️ ۲. مثل دانه‌های برف، مثل قطعات فلز:
حتی اگر معتقد باشید که این داستان پیرنگ ساده‌ای دارد و از کلیشه‌ها در داستان‌پردازی استفاده کرده، نمی‌توانید منکر قدرت توصیف نویسنده شوید. چه توصیفات محشری! نگاه شاعرانه، ظریف و جزئی‌نگر یو نسبو، داستان خشن و زمخت اولاف را دلچسب و شیرین کرده. توصیفات نویسنده محدود به جزییات عینی نیست. ما با یک دوربین ناظر طرف نیستیم. یو نسبو از ظرفیت‌های ادبیات روایی استفاده می‌کند تا حس و حال هر صحنه و رویداد را به ما منتقل کند. ببینید حرکت آرام برف در آسمان در اثر وزش باد را چطور به یک مراسم رقص دونفره تشبیه می‌کند، یا تشبیه انتظارش به قطره‌ای که دارد از روی قندیل می‌افتد، یا توصیف فشاری که هنگام شلیک به فنرهای اسلحه وارد می‌شود، یا طوری که خون روی برف سفید پخش می‌شود، و خیلی توصیفات زیبای دیگر. بنابراین داستان از حیث توصیفات، وجههٔ ادبیاتیِ پررنگی دارد.

▪️ ۳. به ظرافتِ یک قتل!
اما در عین حال وجوه نمایشی و دراماتیک داستان هم پررنگ است. چطور می‌شود یک داستان در عین حال که خیلی از ابزارهای ادبیات روایی بهره می‌برد، سینمایی هم باشد؟ علاوه بر توصیفات جذاب، نسبو از تکنیک‌های دیگری هم برای رسیدن به این ویژگی استفاده کرده. اول، داستان او ترکیبی از وقایع گذشته و حال است. این کار هم به شخصیت‌پردازی اولاف کمک کرده و هم ضرباهنگ داستان را حفظ می‌کند. دوم، یو نسبو هروقت می‌خواهد ریتم داستان را بالا ببرد، جملات را کوتاه، مقطّع و پشت سر هم می‌آورد. این یک تکنیک تدوین در سینما است! وقتی ریتم صحنه تند است، نماها باید کوتاه‌تر باشند و به هم برش بخورند. برای همین است که می‌گویم «خون بر برف» خیلی سینمایی است (لئوناردو دی‌کاپریو هم این را فهمید که امتیاز ساخت فیلم از روی کتاب را خرید.) اولاف، قتل را به نوشتن یک داستان تشبیه می‌کند و از اهمیت زمان حرف می‌زند؛ اینکه اتفاق اصلی در چه زمانی باید بیفتد و لحظهٔ مناسب کِی فرامی‌رسد. با این حساب، پیرنگ «خون بر برف» به همان ظرافت و دقتی‌ست که اولاف دربارهٔ قتل‌های خود می‌گوید! 

▪️ ۴. کاتالیزوری به نام «ایوب آقاخانی»:
انصاف و عدالت حکم می‌کند این نکته را تذکر بدهم که من کتاب را با اجرای خوب ایوب آقاخانی شنیدم و این مرد اگرچه به گفتهٔ شاگردهایش در دانشگاه خیلی سخت‌گیر است، اما جنس صدا، بیان و لحنش خوراک داستان‌های جنایی‌ست! به‌خصوص که سابقهٔ یک عمر فعالیت در رادیو را هم دارد. پس شاید ایوب آقاخانی برای من یک کاتالیزور بوده تا ارتباط حسی بهتری با داستان برقرار کنم و به همین دلیل ممکن است خوانش او بر نظر نهایی من تاثیر گذاشته باشد.

▪️ خلاصه اینکه: «خون بر برف» ممکن است متهم شود به بازی با کلیشه‌ها. اما هر عنصر پرتکراری که کلیشه نیست! تا قیامِ قیامت فم‌فاتال‌ها از امتیازهای خدادادی خود برای منافعشان سوءاستفاده می‌کنند، گنگسترها با شمایل‌های مختلف به حیاتشان ادامه می‌دهند و مافیای مواد و فحشا در کشورهای مختلف یکه‌تازی می‌کنند. من ترجیح می‌دهم از نام «کهن‌الگو» برای بعضی از این عناصر پرتکرار استفاده کنم و بگویم که خواندن «خون بر برف» بیش از چیزی که تصور می‌کردم برایم لذت‌بخش بود.
      
29

46

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.