یادداشت مریم محسنی‌زاده

        آلیس مونرو نویسندهٔ معاصر کانادایی، برندهٔ جایزهٔ نوبل در سال ۲۰۱۳ است و آکادمی سوئد لقب "استاد داستان کوتاه معاصر" را به او داده. 
مونرو در آثارش معمولاً به مضامینی چون بلوغ، روابط خانواده و تنهایی می‌پردازد.
داستان درامِ "آموندسن" برگرفته از کتاب "زندگی عزیز" می‌باشد که دربارهٔ عشق، جدایی، پشیمانی و تنهایی است. داستان ساختار ساده و ریتم کُندی دارد و به صورت غیرخطی نقل می‌شود. شخصیت پس از سال‌ها به مرور خاطراتش می‌پردازد و از تأثیر آن‌ها بر زندگی‌اش می‌گوید. 
مونرو از دل موقعیتی تکراری به توصیف شخصیتی زنانه، تغییرات احساسی و روابط عاطفی می‌پردازد. او با بهره‌گیری از امکاناتِ محیط، مفهوم جدایی و رابطه‌ای سرد و حس شخصیت را به سایر عناصر داستان پیوند می‌زند؛ بنابراین فضای سردِ آموندسن نمادی از رابطهٔ ناکام شخصیت‌ها می‌شود.
از نقاط مبهم داستان، نامشخص ماندن علت ترک ویویان توسط دکتر فاکس است. نویسنده فقط به تنهایی شخصیت اصلی اشاره می‌کند و به عمق رابطهٔ دو شخصیت نمی‌پردازد. گویی داستان بیشتر به نقل تجربهٔ احساسی شخصیت در گذشته‌ای دور می‌پردازد که تبعاتش همچنان دامنگیر زندگی‌اش می‌باشد.

🔺ادامهٔ یادداشت ممکن است داستان را لو دهد:
داستان "آموندسن" دربارهٔ روابط و زندگیِ معلمِ جوانی به نام ویویان است. معلمی که برای تدریس به کودکانِ مبتلا به سل راهی مدرسه‌ای در منطقهٔ دورافتادهٔ آموندسن شده و با دکتر فاکس که شخصیت سرد و مرموزی دارد، آشنا می‌شود.‌ رابطهٔ عاطفی بین شخصیت‌ها به شکل غیرمنتظره‌ای پایان می‌یابد و ویویانِ رنجیده‌خاطر با تنهایی روبرو می‌شود.
      
15

4

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.